آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

وقایع اتفاقیه دو هفته اول ماه یااااااااااااااااااااازدهم + اپلود تصاویر

امروز 16 بهمن 1391 هست ... شما عزیز دل مامان و بابا دقیقا 10 ماه و نیم از زندگیت را پشت سر گذاشتی ... الهی که عمر پربرکت و مفید برای هم خودت و هم جامعه ات داشته باشی عزیزم و سالیان سال شاد و سلامت بمونی عزیزم... شما مثل همیشه الان که من دارم وبلاگت را اپ می کنم خوابی عزیزکم.... و اما تو دو هفته اول ماه یازدهم تونستی عزیزم... 1- 5 بهمن به طور حرفه ای بای بای کردن را انجام می دی بیشتر با دست چپت.... 2- دیگه کاملا حرفه ای بدون کمک از زمین پا میشی و میشینی خدا را شکر و دیگه من خیلی نگران این نیستم که مبادا موقع نشستن و برخاستن بیفتی زمین... 3- من خودم ندیدم ولی بابا مجتبی دیشب در حالی که من داشتم ظرف ها را می شستم صدام کرد و گفت ک...
23 بهمن 1391

ده ماهگیت مبااااااااااااااااااااارک..... + تاریخ رویش دندان ششم

     امروز چهارشنبه 4 بهمن ماه 1391 هست. بالاخره بعد از چند روز تونستم فرصت کنم و بیام برات پست 10 ماهگیت را بگذارم عزیز دل مامان و بابا. تو این چند روز یکم سرم شلوغ بود و نتونستم برات مطلب بگذارم که الان برات اندکی مطلب می نویسم . طبق معمول که شما هر وقت خواب هستی من می تونم میام برات بنویسم الانم شما در خواب ناز بسر می بری. برات ارزوی دیدن خواب های شیرین دارم گلکم.خیلی خوشحالم که ماه دهمت هم تموم شد عزیزم. خوشحالم که اولین ماه دو رقمیت را سپری کرد قربون ت برم عزیزم......دوست دارم هر چی زودت بزرگ بشی به استقلال برسی و تو کارات به دیگران وابسته نباشی. کی میشه من اون روزها را ببینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ احتمال دیدن این روزها مصادف ...
4 بهمن 1391

اتفاقات واپسین روزهای ماه دهم+ تاریخ رویش دندان های 3 و 4 و 5 + بعداٌ نوشت+ دس دسی نوشت

امروز چهارشنبه  27 دی 91 هست و شما هم اکنون در خواب ناز به سر می بری و من اندک فرصتی پیدا کردم تا خاطرات چند روز گذشته ات را در این پست به یادگار بگذارم.... تو این چند روز گذشته اتفاقاتی افتاد... 1- ما به دیدن محمد شروین (نوه خاله بابا مجتبی) در حالی که 5 روز بیشتر نداشت رفتیم. محمد شروین دقیقا نه ماه و 7 روز از شما کوچکتر هست. عکسش تو ادامه مطلب... 2- روز چهارشنبه 13 دی 91 بعد از گذشت تقریبا سه ماه از رویش دندون دومت متوجه رویش دندون سومت شدم....(دقیقا روز قبل از اربعین حسینی) 3- روز پنجشنبه 21 دی 91 متوجه رویش و تیزی دندون چهارمت شدم. برام جالب بود اکثر بچه ها دو تا دندون پایین در میارن و بعد دوتا بالا. اما شما اول چه...
27 دی 1391

تولد دو سالگی نی نی وبلاگ تو خونه کوچک ما....

نی نی وبلاگ درسته که بیشتر از نه ماه نیست که باهت اشنا شدم و خاطرات خانم کوچولومون را در یکی از برگه های تو جا دادم ولی خیلی باهت خو گرفتم و از اینکه باهات اشنا شدم خیلی خرسندم. چرا که تک تک خاطرات دختر نازمون را تو یکی از برگه های قشنگت ثبت می کنم.... کمی ناراحت هستم که چرا خاطرات دوران سخت بارداریم را بدین صورت ثبت نکردم و فقط در سالنامه ای ثبت کردم ولی خوشحالم که از بدو تولد دخترم باهات اشنا شدم. امیدوارم سالیان سالیان برپا باشی و برقرار و در تو خاطرات شیرین دنیای کودکی ثبت بشه....              پ.ن= اوینا توسط پدرش از بغل روی صندلی نگه داشته شده .... ...
13 دی 1391

درگیری بین احساس و عقل + ده روز اول ماه دهم زندگی دختر عزیزم

صبح روز شنبه بود و شما 9 ماه و 7 روز به حساب ماههای ما و 9 ماه و 9 روز به حساب نی نی وبلاگ سن داشتی تو اون روز.  دو شب قبلش سروناز دختر خاله بابا مجتبی باهام تماس گرفت و گفت که شنبه میره برای سزارین. البته تماس گرفته بود اطلاعات در مورد سزارینم بگیره و استرساش و ... . بماند که شنبه هفته گذشته بیچاره را چه زجری داده بودن تا طبیعی زایمان کنه و بعدش هم حاضرش کرده بودن برای سزارین و تا در اتاق عمل هم برده بودنش و بعدش پرستارا گفته بودن خانم شما طبیعی میتونی زایمان کنی و دوباره برش گردونده بودن بخش و بعدش مرخصش کرده بودن و گفته بودن فعلا وقت داری و اونم به همین خاطر تصمیم گرفته بود که بره ازاد سزارین کنه. خلاصه شنبه حول و حوش ساعت 10 و نیم ص...
11 دی 1391

نه ماهگیت مبارک عزیز دلم (دو نه ماه 18 ماه) + اولین یلدای دخترمون

  دختر دوست داشتنی و نازمون پایان ماه نهم زندگیت را بهت تبریک میگیم.... دو نه ماه ١٨ ماه از باهم بودنمون میگذره عزیزم....الهی که همیشه سالم باشی عزیز دلم.... تصمیم بر این داشتیم که امسال برای شب یلدا در کنار مادربزرگ ها و پدربزرگ های دخترمون باشیم. یکشنبه بعد ازظهر هفته پیش من و اوینا با هم با دایی بزرگه اش رفتیم شهرمون و قرار شد همسرم هم سه شنبه و یا اخر هفته به جمع ما بپیونده.... هر سال مادر همسرم برای سلامتی دو فرزندش نذر سفره امام حسن مجتبی (ع) داره و این سفره را تو ماه محرم و یا صفر می اندازه. قرار بود امسال هم طوری برگزار بشه که ما باشیم و جمعه روز اول دی ماه این مراسم برگزار شد. من هم از روز قبلش سعی کردم که اونجا باش...
5 دی 1391

اندر احوالات ما در اواخر ماه نهم زندگی دختر کوچولومون + عکس مدرک جرم اوینا

  اوینا برای خودش خانمی شده ماشاا... هزار ماشاا... . برای دومین بار به مدت 2 ساعت و سومین بار  به مدت 3 ساعتی پیش پدر مهربونش تنها موند و تا من هم به کارای عقب افتاده ام برسم. پنج شنبه گذشته تو 8 ماه و نیمگی اش دقیقا دو ساعت پیش بابا مجتبی اش موند و من برای خرید پوشک یه سر به (م ول وی) زدم. یه بسته 60 تایی (ک ن ب ه ب ه یا ج ا ن ب ه ب ه) خریدم 35000 تومن و یه بسته 26 تایی (م ر س ی) 10000 تومن. قیمت ها رفته بالا. حتی (م ول وی) که ارزون می داد قیمت (م رس ی) را از روی بسته بیشتر میداد!!!!!!!!!!!! کیفیت پوشک  (ک ن ب ه ب ه یا ج ا ن ب ه ب ه) هم خوب بود من راضی بودم و خدا را شکر به اوینا هم ساخت. و اما...
24 آذر 1391

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آوینا شبیه کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 به نظر شما آوینا شبیه کیه؟ این عکس های خودم =   این هم عکس های بابا مجتبی (همسرم)=       اینم دایی کوچکه آوینا = اینم مهدی پسر دایی کوچکه آوینا=    اینم خود آوینا=           حالا نظر شما؟؟؟؟ آوینا شبیه کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
22 آذر 1391