این نیز بگذرد....
ا مروز ٢٤ بهمن ١٣٩١ همیشه دوست داشتم تو این وبلاگت عزیزم لحظه های شادیهامون و خوشی هامون ثبت بشه... ولی امروز یکم نظرم عوض شد... احساس کردم گاهی لازمه که روزهایی که شما خیلی بی حوصلگی می کردی و به من سخت گذشته هم ثبت بشه تا شاید روزی یاد اوری گذشتن این روزهای سخت هم برام شیرین بشه... حداقل برای من یه نفر اینطوری بوده گای اوقات شاید تو بعضی از لحظات خیلی بهم سخت گذشته باشه ولی بعد از گذشت روزها و ماهها و سالها یاداوریشون برام شیرین شده... و اما امروز.... تقریبا دو سه روزی هست که بابا مجتبات انفلونزا گرفته ... دقیقا از روز قبل از تعطیلی یعنی ٢١ بهمن ٩١... غروب ٢١ بهمن یکم زودتر اومد خونه و گفت حالش خوب نیست...از اونجایی که همیشه خیلی د...