اتفاقات واپسین روزهای ماه دهم+ تاریخ رویش دندان های 3 و 4 و 5 + بعداٌ نوشت+ دس دسی نوشت
امروز چهارشنبه 27 دی 91 هست و شما هم اکنون در خواب ناز به سر می بری و من اندک فرصتی پیدا کردم تا خاطرات چند روز گذشته ات را در این پست به یادگار بگذارم....
تو این چند روز گذشته اتفاقاتی افتاد...
1- ما به دیدن محمد شروین (نوه خاله بابا مجتبی) در حالی که 5 روز بیشتر نداشت رفتیم. محمد شروین دقیقا نه ماه و 7 روز از شما کوچکتر هست. عکسش تو ادامه مطلب...
2- روز چهارشنبه 13 دی 91 بعد از گذشت تقریبا سه ماه از رویش دندون دومت متوجه رویش دندون سومت شدم....(دقیقا روز قبل از اربعین حسینی)
3- روز پنجشنبه 21 دی 91 متوجه رویش و تیزی دندون چهارمت شدم. برام جالب بود اکثر بچه ها دو تا دندون پایین در میارن و بعد دوتا بالا. اما شما اول چهار تا دندون پایینیت در اومدن و بعد دندون پنجمت هم 23 دی 91 تیزی اش احساس شد. دندون سومت کنار دندون اولی که در اورده بودی رویید (سمت چپ دهانت). دندون چهارمت کنار دندون دومی (سمت راست دهانت). دندون پنجم هم در لثه بالایی سمت چپ دهانت نیش زده و تیزی اش احساس میشه البته هنوز ملتهبه!!!!!!!!!!!! و شما با این دندون دراوردن این بار از عوارض دندون در اوردن غافل نشدی و کمی بی قراری زیاد و گریه های فجیع و گلاب به روتون (ا س ه ا ل) و ریزش اب دهان خیلی خیلی زیاد بی نصیب نموندی.
4- روز دوشنبه 11 دی هم لحظه های اذان بد که من سوپت را گذاشتم برات گرم بشه و خودم هم باهت بازی می کردم تا رفتم سوپت را هم بزنم دیدم داری میری سمت دیواره بخاری دستت را بگیری بهش و بایستی بدو بدو اومدم بگیرمت تا گرفتمت دست راستت را گذاشتی رو دیواره بخاری و ه تا انگشت وسطی دستت سرش تاول زد. بردیمت با بابا مجتبی دکتر برای بیقراری و گریه ات شربت دیفن هیدرامین داد و پماد الفا هم برای برطرف شدن تاول ها و ترمیم پوستش و گفت تاول ها را به هیچ وجه نتراکانید. الحمدا... بعد از گذشت سه وز تاول ها ترکیدن خودشون و پوستت هم ترمیم شد. ولی چه مکافاتی داشتیم به خاطر اینکه مبادا انگشتای پماد مالیت را نخوری دستت رو تو پاکت فریزر می کردم و دورش کش پول می انداختم تا مبادا دست پماد زده ات را داخل دهانت ببری و..........
٥- ذوق زده شدنت برام خیلی جالب خیلی زیبا ذوق زدگیت را بروز میدی....
٦- نحوه نامگذاریت را 30 تیر برای مجله نی نی + فرستاده بودم که تو این ماه چاپ شد. البته چند ماه بعد که دیدم چاپ نشد تماس گرفتم با روابط عمومی نی نی + و مجددا عکس اتلیه ات را با نحوه نامگذاری براشون فرستادم که مامان تسنیم در حالی که تو مسافرت بودیم با اس ام اسش سورپرایزمون کرد و از طریق ایشان متوجه شدم که به صورت اتفاقی عکس دخترمون را تو مجله نی نی + دیده و منم با بابا مجتبی تماس گرفتم و بابا مجتبی هم قبل از اینکه ما برگردیم مجله را تهیه کرده بود....عکسش تو ادامه مطلب......
نوک قلمم می شکند .....تراشم کو...؟
نه مشکل مدادم نیست.....ته کشیده حرفهای بی سرو ته من.....
دلم سیر نوشتن می خواهد و نقاشی....
نه مدادم هست و نه شاسی برگ های نقاشیم....
مهم تر از اونا حوصله ام نیست......
دلم که می گیرد .....می خندم....
همه ما آدما مثه کرمیم....یه کرم ابریشم....
وقتی که می ریم تو پیله شروع پروانه شدنمونه ...
در حالی که همه خیال می کنن تو مردی ،داری زیباترین می شی....
مواظبـــــــــــــــ دلت باش....
بعداٌ نوشت= امروز در حالی که داشتم تو نت دنبال موضوعی خاص می گشتم با مطلب خاصی روبرو شدم برام جالب بود. محاسبه طول عمر با اطلاعاتی که می دیم.... دوست داشتید سر بزنید و از میزان عمر مفیدی که خواهید داشت به صورت تقریبی با خبر بشید...
اینم ادرسش = http://asp.irteb.com/lifetime/lifetime.aspx
دس دسی نوشت= ازهفته قبل بود که مواقی که ذوق زده میشدی دستات را به هم می زدی و دس دسی می کردی . دیروز این حرکت را بیشتر از قبل انجام دادی و اما امروز به طور فاحش و قابل توجه دست دستی کردن را یاد گرفتی . به محض اینکه عروسکت داره می خونه شما هم دستات را خیلی قشنگ به هم می زنی و هر وقت ما میگیم دست دستی شما هم همراه ما دست دستی می کنی....
عکسا در ادامه مطلب
ذوق زدگیت را قربون عزیزکم...
برگشتی داری بیبی انیشتین نگاه می کنی در حالیکه خودت را رسونده بودی به راحتی ها تا دستت را بگیری به ریشه های راحتی باهشون بازی کنی. یکدفعه صدای تی وی حواست را پرت کرد. این روروئک هاناست که ما هر وقت می ریم خونه عزیز شما از اون استفاده میکنی چون مدلش قدیمیه خیلی زود و تند و تند میتونی باهش راه بری در حالی که با روروئک خوت تازه یاد گرفتی یاد بری اخه روروئکت ٤ تا چرخ بیشتر نداره و خیی سنگینه و تازه چزخ های عقش ثابت هستن ولی روروئک هانا هشت تا چرخ داره و چرخ هاش به همه طرف می چرخن.
این کتاب را که قبلا تهیه کرده بودم با خودم برده بودم مسافرت تا اگر فرصتی شد بخونمش ولی انگار اوینا زودتر از من میخواد بخوندش!!!!!!!!!!!!!
این عکس را بعد از یه حمام گرم که برده بودمت و تو اغوش بابا مجتبی بودی ازت انداختم. ضمنا شما روسری و گل سر را تل و هد را فقط فقط به مدت ١٠ ثانیه روسرت نگه میداری بعد از ١٠ ثانیه دیگه رو سرت نیست. جوراب و پاپوش راهم که دیگه نگو و نپرس!!!!!!!!!!!!!!