آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

وقتی با دو تا دستت انگشت بابا را گرفته بودی...

دو سه روز پیش بود که بابا صدام زد. گفتم چی شده گفت ببین دخترمون چقدر قشنگ دو دستی انگشتم را گرفته. این عکس شکار اون لحظه هست. خدا حافظت باشه عزیزم... حیف این عکس که یکم بد افتاده... ...
15 مرداد 1391

آوینا به روایت تصویر تا سن چهار ماهگی ....

مامان و بابا قربونت برن الههههههههههههههههههههههههی............................. با این عکسای نانازت...     من عاشق این عکستم گلم. داشتی باهم حرف می زدی ازت گرفتم..... قربونت برم ماه من....... اگه لذت بردی از عکسام برام نظر بذار عزیزم...   ...
4 مرداد 1391

استرس واکسن چهار ماهگی ...

نازنین دختر گلم. امروز که شنبه هست. تمام وجودم را استرس واکسن چهار ماهگیت فرا گرفته.......................... وای خدایا چقدر این استرس ها از استرس های امتحان و ازمون و ... بدتره... خدایا برام گذشتن از این ازمونها را اسون کن...  اخه پس فردا که دوشنبه هست و ٢ مرداد ٩١ زمان تزریق واکسن چهار ماهگیته ... وای خدای من... ...
31 تير 1391

پنجشنبه ای که گذشت...

دخترم پنجشنبه ای که گذشت من و شما و بابا با هم رفتیم پارک تهرانی. البته شما دومین بار بود که می رفتی پارک. و اوین بار بود که با کالسکه ات شما را بردیم بیرون... که موقع برگشت خوابیدی دوباره ... اینم چند تا عکس از اون روز ... بقیه عکسهات تو ادامه مطلب عزیزم...     ...
31 تير 1391

عکس های اولین عروسی که دخترمون قدم گذاشت به اونجا ...

اولین عروسی ای که دخترمون به اونجا پا گذاشت عروسی دختر خاله مامان اوینا خانم بود که تو شهر ت... و در روز جمعه ساعت 5 الی 11 شب 23 تیر ماه 1391 البته با مراسم عقد کنان برگزار شد. مراسم پا تختی هم ساعت 4 به بعد روز شنبه 24 تیرماه 1391 برگزار شد...البته این عروسی زیاد به من خوش نگذشت چرا که دخترمون چون به سر و صدا عادت نداشت همش در اغوشم بود طوری که یکی از اقوام گفت اگر جا نداری اینجا صندلی هست؟ خدا را شکر لحظه شام خوردن دیگه منو اذیت نکرد و خوابید که تو عکسا عکسش هست .دلیل دومش هم همسرم بود که به خاطر شوهر خاله اش نتونست تو عروسی حاضر بش. اخه دوشنبه شب بود که همسرم به من خبر داد که شوهر خاله اش بر اثر سکته قلبی فوت شده و سه شنبه صبح مراسم تشی...
28 تير 1391

آوینا جغجغه به دست ...

دخترم عزیزم امروز جغجغه ات را بدستت دادم و دیدم چه زیبا در دستانت نگه می داری و تکان می دهی بدون انکه ان را بیندازی... خدا نگهدارت باشه همیشه عزیزم ... بیشتر از من بابا از این صحنه لذت می برد چرا که خیلی وقت بود که جغجغه بدست ندیده بودت اینطوری...         ...
28 تير 1391

18 و 81 اوینا...

سلام عزیزم. کف دست ما ادما دو تا عدد نوشته شده. یدونش ١٨هست که کف دست راستمون هست و دیگری ٨١ که کف دست چپمون. دیروز مهمون داشتیم خاله بابا با دختر اومده بودند. همین طور که نشسته بودیم دختر خاله بابا گفت وای ١٨ و ٨١ اوینا را ببینید که چقدر قشنگ نوشته شده و توجه من را جلب کرد... اینم ١٨ و ٨١. الهی که نمره ات همیشه ٢٠ باشه... راستی ما بچه بودیم می گفتند کف دست چپت را از کف دست راستت کم کنی سن وفات امام علی و پیامبر بدست میاد...     ...
13 تير 1391