آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

اتفاقات واپسین روزهای ماه دهم+ تاریخ رویش دندان های 3 و 4 و 5 + بعداٌ نوشت+ دس دسی نوشت

امروز چهارشنبه  27 دی 91 هست و شما هم اکنون در خواب ناز به سر می بری و من اندک فرصتی پیدا کردم تا خاطرات چند روز گذشته ات را در این پست به یادگار بگذارم.... تو این چند روز گذشته اتفاقاتی افتاد... 1- ما به دیدن محمد شروین (نوه خاله بابا مجتبی) در حالی که 5 روز بیشتر نداشت رفتیم. محمد شروین دقیقا نه ماه و 7 روز از شما کوچکتر هست. عکسش تو ادامه مطلب... 2- روز چهارشنبه 13 دی 91 بعد از گذشت تقریبا سه ماه از رویش دندون دومت متوجه رویش دندون سومت شدم....(دقیقا روز قبل از اربعین حسینی) 3- روز پنجشنبه 21 دی 91 متوجه رویش و تیزی دندون چهارمت شدم. برام جالب بود اکثر بچه ها دو تا دندون پایین در میارن و بعد دوتا بالا. اما شما اول چه...
27 دی 1391

درگیری بین احساس و عقل + ده روز اول ماه دهم زندگی دختر عزیزم

صبح روز شنبه بود و شما 9 ماه و 7 روز به حساب ماههای ما و 9 ماه و 9 روز به حساب نی نی وبلاگ سن داشتی تو اون روز.  دو شب قبلش سروناز دختر خاله بابا مجتبی باهام تماس گرفت و گفت که شنبه میره برای سزارین. البته تماس گرفته بود اطلاعات در مورد سزارینم بگیره و استرساش و ... . بماند که شنبه هفته گذشته بیچاره را چه زجری داده بودن تا طبیعی زایمان کنه و بعدش هم حاضرش کرده بودن برای سزارین و تا در اتاق عمل هم برده بودنش و بعدش پرستارا گفته بودن خانم شما طبیعی میتونی زایمان کنی و دوباره برش گردونده بودن بخش و بعدش مرخصش کرده بودن و گفته بودن فعلا وقت داری و اونم به همین خاطر تصمیم گرفته بود که بره ازاد سزارین کنه. خلاصه شنبه حول و حوش ساعت 10 و نیم ص...
11 دی 1391

نه ماهگیت مبارک عزیز دلم (دو نه ماه 18 ماه) + اولین یلدای دخترمون

  دختر دوست داشتنی و نازمون پایان ماه نهم زندگیت را بهت تبریک میگیم.... دو نه ماه ١٨ ماه از باهم بودنمون میگذره عزیزم....الهی که همیشه سالم باشی عزیز دلم.... تصمیم بر این داشتیم که امسال برای شب یلدا در کنار مادربزرگ ها و پدربزرگ های دخترمون باشیم. یکشنبه بعد ازظهر هفته پیش من و اوینا با هم با دایی بزرگه اش رفتیم شهرمون و قرار شد همسرم هم سه شنبه و یا اخر هفته به جمع ما بپیونده.... هر سال مادر همسرم برای سلامتی دو فرزندش نذر سفره امام حسن مجتبی (ع) داره و این سفره را تو ماه محرم و یا صفر می اندازه. قرار بود امسال هم طوری برگزار بشه که ما باشیم و جمعه روز اول دی ماه این مراسم برگزار شد. من هم از روز قبلش سعی کردم که اونجا باش...
5 دی 1391
1