وقایع اتفاقیه دو هفته اول ماه یااااااااااااااااااااازدهم + اپلود تصاویر
امروز 16 بهمن 1391 هست ... شما عزیز دل مامان و بابا دقیقا 10 ماه و نیم از زندگیت را پشت سر گذاشتی ... الهی که عمر پربرکت و مفید برای هم خودت و هم جامعه ات داشته باشی عزیزم و سالیان سال شاد و سلامت بمونی عزیزم... شما مثل همیشه الان که من دارم وبلاگت را اپ می کنم خوابی عزیزکم....
و اما تو دو هفته اول ماه یازدهم تونستی عزیزم...
1- 5 بهمن به طور حرفه ای بای بای کردن را انجام می دی بیشتر با دست چپت....
2- دیگه کاملا حرفه ای بدون کمک از زمین پا میشی و میشینی خدا را شکر و دیگه من خیلی نگران این نیستم که مبادا موقع نشستن و برخاستن بیفتی زمین...
3- من خودم ندیدم ولی بابا مجتبی دیشب در حالی که من داشتم ظرف ها را می شستم صدام کرد و گفت که یک قدم برداشتی ولی هنوز خودم این منظره را رویت نکردم... بیچاره بابا مجتبی هم تمام تلاشش را می کرد که دوباره یه قدم برداری من ببینم ولی شما اصلا...
4- بعد از اینکه شما سینه خیز می رفتی و بعد هم چهار دست و پا و بعد با کمک ایستادن و بعد هم بدون کمک ایستادن حالا کم کم می تونی دستت را به کمد یا پشتی بگیری و راه بری...
و اکنون امروز ١٧ بهمن ١٣٩١=
دیروز تصمیم داشتم پست جدید به مناسبت ١٠ ماه و نیمگیت بگذارم منتها شما بیدار شدی و پست ناتموم موند و الان فرصت کردم بیام ادامه اش را بنویسم در حالی که شما خوابیدی...
مورد سومی را که نگاه کنید نوشتم که اوینا ندیدم خودم قد برداره تا اینکه دیروز غروب دقیقا مصادف با ١٠ ماه و نیگی اش اوینا فقط برای یکبار اون هم در حالی که همسرم خونه نبود دیدم که دو قدم برداشت... ولی دیگه تا الان که می نویسم ندیدم قدم برداره...
از موقعی که دیدم کتاب هات را می خوری تصمیم گرفتم همه کتاب ها و بن بن بن مقدماتیت را با چسب ٥ سانتی ها جلدش کنم... هم وقت گیره این کار و هم چسب زیادی می خواد ولی حداقل دیگه نمیبینم کتاب هات را بخوری عزیزم...
٥ تا کارت اول بن بن بن مقدماتی را چسب زدم و در اختیار اوینا قرار دادم... اوینا خیلی وقته و خیلی زیبا واژه گل را ادا می کنه دومین کارتش گل هست . اما کارت اولش اب هست بهش می گم بگو اب... ا را می گه اما به جای ب یا ت می گه ا د مثلا می گه ات یا اد . البته یه حرفی بین ت و د خودش ابداع کرده می گه ات.. د...
کارت های پکیج صد افرین برام جالب بود بیشتر فکر می کردم دی وی دی همراهش بدرد اوینا بخوره و اینکه کارت ها دسته بندی ان وگرنه دقیقا مشابه بن بن بن مقدماتیه با این تفاوت که کارت ها دسته بندی هست و یه دی وی دی داره و تعداد کارت ها ٢٠٠ تا هست در حالی که بن بن بن مقدماتیه فکر کنم ٥٣ ال ٥٤ تا هست در هم...چون اوینا دی وی دی بیبی انیشتن را دیده و اهنگ داره و خیلی شادتر از صدافرین هست زیاد علاقه ای به دی وی دی صد افرین نشون نمیده... خلاصه براش تهیه کردم... امیدوارم مفید باشه براش...
از اتفاقات این دو هفته اخیر این بود که چون حلوا را اوینا خیلی خوب می خورد و براش هم خوبه تصمیم گرفتم براش درست کنم. اولین بار بود که تو این خونه حلوا درست می کردم.... و در واقع اولین حلوای دستپخت مامانش را می خورد... همسر و اوینا بسیار راضی از طعم و مزه حلوا بودن... رضایت اوینا را از خوب خوردنش می شد فهمید...
دیشب رفتیم هایپراستار یکم خرید خونه... اوینا چه ذوقی کرده بود ... از بس که بیرون نمی بریمش که مبادا سرمابخوره و مریض بشه... فکر کنم تقریبا ١ ماه و نیم الی ٢ ماهی بود که رنگ بیرون را ندیده بود . دقیقا از بعد از مسافرت از در خونه بیرون نرفته بود ... خیلی براش جذاب بود. طوری که ساعت ٨ شب رفتیم بیرون و من همه چی اش را ok کرده بودم منظورم اینه که کلا سیر سیر و جاش خشک و .... وقتی ساعت 11 و نیم برگشتیم خونه در حالبی بود که تو ماشین خوابش برده بود و تو این سه ساعت و نیم هیچی نمی گفت و خدا را شکر اصلا اذیت نکرد و ما با ارامش خریدامون را کردیم...
هفته پیش 5 شنبه و جمعه من تنهایی برای خرید کیف و کفش رفتم بیرون و اوینا بپیش همسرم موند.. هرچند چیزی نخریدم چون بابت طبعم گیرم نیومد... بین مدلها دو دل بودم.... اگر فرصت شه با همسرم بریم برای انتخاب... واقعا خدا را شکر می کنم که حداقل اگه من اینجا تنهام اوینا پیش همسرم راحت می مونه... وگرنه دیگه چی میشد فکرش را بکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! برای خرید سایز های 4 لباس های تو خونه اوینا سر راهم به جمهوری سر زدم ولی متاسفانه سایز بزرگ لباس های نوزادی مارک های اشور و بهاوران و نیلی گیر نیاوردم... مارک ghoncheh البته داشت سایز 12 ماه تا 18 ماه که براش از اون مارک خرید کردم ضمن اینکه چون اوینا زیاد وزن نمی گیره و تقریبا وزنش ثابت شده از مارک های دیگه همون سایز 3 گرفتم فعلا تا ببینم جایی پیدا می کنم که سایز های بالا را داشته باشه... شما اگه سراغ دارید برام ادرس بگذارید؟؟؟؟؟؟ سپاسگذارم...
و اما اینکه تقریبا 1 ماه و نیم دیگه تا تولدت مونده عزیزم... اول به این فکر بودم که برات تولد بگیرم با تم و ... . اما یکم که فکر کردم و با بابا مجتبی مشورت کردم دیدم واقعا شرایط طوری نیست که برات تولد بگیرم.. به چند دلیل...امیدوارم وقتی بزرگ شدی از دستم دلگیر نشی که برات تولد انچنانی تو روز تولد یکسالگیت نگرفتم و شرایط را درک کنی ... دختر با فهم و شعورم...از اونجایی که تولد شما دقیقا دوم عید هست و ما اکثر سال ها به رسم ادب لحظه سال تحویل پیش پدر و مادر بابا مجتبی و یا پیش پدرو مادر خودم هستیم و مسلما روز دوم هم اونجاییم و رفت و امد زیاد تو اون روز به خونه هر دوشون.. من نمی تونم واقعا برات اونجا فرقی نمی کنه...خونه عزیز اینا و یا مامان شمسی اینا تولد بگیرم چون همه برای عید دیدنی میان و میرن... اگر بخوام خونه خودمون هم بگیرم که چطور بقیه را جمع کنم اینجا در حالی که همه شهرستان هستن و ما فقط اینجا و یه خونه کوچولو... نمی دونم هر جور حساب کتاب می کنیم می بینیم نمیشه ... به همین علت تصمیم گرفتم از اونجایی که دایی بزرگه شما قنادی داره تو شهرمون به دایی دو تا کیک سفارش بدیم و یکیش را روز تولدت می بریم خونه مامان شمسی اینا و یکیش را هم می بریم خونه عزیز اینا... البته فعلا نظرمون اینه... اگر اتفاق خاصی نیفته... ضمن اینکه تولد بابا مجتب هم نزدیکه شاید یه تود کوچولوی سه نفره تو خونه خودمون برات بگیرم البته خیلی مختصر و کوتاه... با کیکی که خودم می پزم...البته ناگفته نمونه که یکی از دلایلش هم اینه که شما احساس می کنم زیاد این تولد تو ذهنت نخواهد موند و شادی برات نداره... شاید یک سال که احساس کنم دیگه خوت میگی برام تولد بگیر برات یه تولد خوب و ویژه گرفتم... ولی اونموقع هم فکر کنم باید تولدت را یا قبل از تولدت باید بگیرم و یا بعد از تولدت ... چون تو عید رفت و امد زیاده و نمیشه... بازم میگم دختر عزیزم اینا همش تشریفاته سعی کن خودت را به تشیفات عادت ندی و ساده زیستی و قناعت پیشه کنی دختر مهربون مامان و بابا...
ای شکم خیره به نانی بساز تا نکنی پشت به خدمت دوتا
از وزنم دیگه خسته شده بودم و منتظر بودم یکم بزرگ تر شی تا بتونم رژیم بگیرم. اگر خدا بخواهد تقریبا یک هفته ای هست رفتم دکتر و اصولی دارم رژیم می گیرم و....دقیقا از 12 بهمن 91 ... امیدوارم بتونم اراده ام را حفظ کنم و رژیمم را نشکونم... وزنم 74 الی 75 کیلو بود هم اکنون 73 شدم...یکم سخته ولی تحمل می کنم...
پ.ن. 1= مشکل اپلود عکسم را با کم کردن حجم و کیفیت عکسا برطرف کردم فعلاٌ.......این پست تکمیل شد...
عکس ها در ادامه مطلب
از اینکه سوار فیل بشی و این بازی را با ما انجام بدی خیلی لذت می بردی تو این دوره از زمان... ضمن اینکه باید بگم که روی سر این فیل سه تا نخ و به پشتش هم یه دم اویزون بود... ازبس داخل دهانت کردی و منم از ترس اینکه مبادا بخوریش کندمشون...
عادت داری اینطوری پاهات را می گذاری... نمایی از غذا خوردن اوینا... دقیقا تو ذهنم نیست فکر کنم ماست خورده بودی...
همیشه من موبایلم را قفل می کردم و برای اینکه جذابیت داشته باشه برات دکمه اش را فشار می دادم و عکست در حالی که صفحه قفل بود به نمایش میومد ... اینم یکی از راه های اروم کردنت بود.... که به یکباره دیدم این کار را خودت انجام دادی... دیگه هر وقت می گم موبایل مامان را روشن کن خودت روشنش می کنی و لذت می بری ....
کالسکه ات را از تابستون که برده بودم تو پارکینگ گذاشته بودم همونجا بود که دیدم کم کم خیلی خاک و دوده گرفته تصمیم گرفتم هوا که بهتر شده بیارم بالا بشورمش و کریرش را بردارم از روش تا هر وقت فرصت شد ببریمت بیرون بگردیم باهم... وقتی شستمش چون خیلی وقت بود ندیده بودیش هی می رفتی سمتش منم یه پارچه انداختم داخش و در حالی که کالسکه ات یس بد یه چند دقیقه ای توش نشوندمت...
تو خونمون پله نداریم ولی شما از هر چیزی می خوای بری بالا... ممکنه اون چیز من باشم و یا بابا مجتبی باشه ویا اگر یه متکی جلوی مبل باشه پاهات را می گذاری روش و میری رو مبل...
اینجا هم کریرت را می خواستم جمع کنم بگذارم کنار گذاشتمت داخلش یه بار دیگه هم توش رفته باشی برای اخرین بار...البته روش زده تا وزن ١٣ کیلو هم تحمل می کنه.... ولی من دیگه شستمش و جمعش کردم..
از این بازی خوشت اومده بود... چهار دست و پا خودت را میرسوندی به کمدت و یا ویترینت و می ایستادی و یواشکی من را از تو اینه نگاه می کردی و می خندیدیی... البته با عزیزهای من........
کلا عااااااااااااااااااشق اینه بودی تو این چند روز...........
دست من و دست شما در کنار تصویر شما در اینه..........
خودت را که می رسونی تو اشپزخونه میای و این دستگیره فریزر را می کنی.........
به اب میگی ات یا اد...........ا ت............د...
این پست را بعدا ویرایش کردم وگرنه تاریخش برای ١٧ بهمن ٩١ بود.... به دلیل اینکه نتونسته بودم عکسات را اپلود کنم .... الانم با کیفیت و حجم پایین تونستم اپلود کنم....