اندر احوالات ما در اواخر ماه نهم زندگی دختر کوچولومون + عکس مدرک جرم اوینا
اوینا برای خودش خانمی شده ماشاا... هزار ماشاا... .
برای دومین بار به مدت 2 ساعت و سومین بار به مدت 3 ساعتی پیش پدر مهربونش تنها موند و تا من هم به کارای عقب افتاده ام برسم.
پنج شنبه گذشته تو 8 ماه و نیمگی اش دقیقا دو ساعت پیش بابا مجتبی اش موند و من برای خرید پوشک یه سر به (م ول وی) زدم. یه بسته 60 تایی (ک ن ب ه ب ه یا ج ا ن ب ه ب ه) خریدم 35000 تومن و یه بسته 26 تایی (م ر س ی) 10000 تومن. قیمت ها رفته بالا. حتی (م ول وی) که ارزون می داد قیمت (م رس ی) را از روی بسته بیشتر میداد!!!!!!!!!!!! کیفیت پوشک (ک ن ب ه ب ه یا ج ا ن ب ه ب ه) هم خوب بود من راضی بودم و خدا را شکر به اوینا هم ساخت.
و اما سومین بار که تنها موندی پیش بابا مجتبی ات شنبه بود و 8 ماه و 16 روزگی ات. گفته بودم کارت حافظه دوربین خطا میده. مجبور شدم فورمتش کنم تا درست شه ولی نهایتا با فرمت کردن هم درست نشد و من مجبور شدم تعویض کنم کارت حافظه را. شنبه بالاخره کارت حافظه را تعویض کردم و یه سر به پاساژامیراکرم زدم و برای دردونه دوست داشتنیمون لباس طرح هندوانه برای شب یلدا (امسال اولین شب یلدا را تجربه خواهد کرد)خریدم و لباس های توخونه ای سایز 3 هم براش خریدم (رو سیسمونی لباس های تو خونه ای اش را تا سایز 2 برای اوینا خریده بودم) . قیمت ها تعجب اور بود. دقیقا دوبرابر اون قیمتی که برای سیسمونی خریده بودم شده بود. نهایتا 4 دست سه تیکه لباس سایز 3 برای دخترم گرفتم. و از اونجا هم یه سر به انقلاب زدم و دو تا کتاب تربیتی و یه کتاب جلد سخت برای اوینا (به خیال اینکه دیگه نتونه بخوره که این یکی هم به بلایی مشابه قبلی ها دچار شد) خریدم.
وقتی برگشتم خونه پدر و دختر از هم خیلی راضی بودن و انگار به هر دو خیلی خوش گذشته بود. به جرات می تونم بگم بعد از خودم به تنها کسی که اطمینان می کنم و میدونم خیلی با دقت از اوینا مراقبت میکنه همسرم هست.
و اما تو مسیر مجله نی نی + شماره 21 را نگاه کردم دیدم عکس لحظه تولد اوینا را تو این شماره اش چاپ کرده خریدم جالب بود عکس روشا یدونه هم از دوستای وبلاگی اوینا هم تو این مجله چاپ کرده بودن. اون موقعی هم که عکس اوینا را تو مجله شهرزاد چاپ کرده بودن عکس امیرعلی هم از دوستای وبلاگی اوینا + عکس رادین یکی دیگه از کسانی که بعدا وبلاگش را دیدم هم تو اون شماره بود.
لثه بالای اوینا سفت شده و یکم اب دهانش میره وهمه چی را سمت دهانش میبره حتی به اویز کیف من هم رحم نمی کنه و خلاصه بچم خیلی زجر داره میکشه یه روز که از ظهر تا غروب جیغ و گریه تا اخرسر هویج تونست نیم ساعتی ارومش کنه.
بعد از اینکه از مسافرت تعطیلات تاسوعا و عاشورا برگشتیم با اندوه فراوان هر دو سرما خوردیم و یه یک هفته ای درگیر این سرماخوردگی بودیم. بعدش هم که همسرم سرما خورد. من از ترس الودگی هوا و سردی هوا اصلا دلم نمیاد اوینا را بیرون از خونه ببرم مبادا سرما بخوره. دوست داشتم از پاییز باهش عکس بندازم ولی به خاطر سرما دلم نمیاد ببرمش بیرون فعلاٌ. اخه هر وقت سرما می خوره یک هفته ای ادامه داره تا خوب بشه.
بهترین روشی که اوینا خوب غذا می خوره زمانی هست که تو رورئکش نشسته و در حال تماشای دی وی دی بی بی انیشتین هست. خیلی این دی وی دی را دوست داره. هر وقت از تلویزیون اذان پخش میشه و یا قران و مداحی با دقت فراوان گوش میکنه و ساکت میمونه!!!!!!!! البته تبلیغات بچه گونه تلویزیون و یا اهنگ های اول اخبارها را خیلی دوست داره.
تنها جایی که بدون شیر خوردن می خوابه توی اغوش گرم پدرش و به همراه لالایی خاصی که پدرش براش میخونه هست.
به دلیل اینکه دوربین تو این مدت مشکل دار شده بود عکس های 7 تا 8 ماهگیش حذف شد + عکس های مراسم علی اصغر. منتها من دوباره لباس علی اصغر تنش کردم و ازش عکس گرفتم تو خونه.
اوینا سوپ مرغ را با نمک بیشتر از سوپ ماهیچه دوست داره. زمانی که به غذای اوینا نمک نمی زدم اصلا نمی خورد منم مجبور شدم یکم به سوپاش نمک بزنم تا بخوره.
2 دی ماه باید برای چکاپ پایان 9 ماهگی ببرمش مرکز بهداشت. خیلی خوشحالم ازاین بابت که دیگه تقریبا یک ماه و نیمه دیگه بیشترین محدودیت غذایی از غذاهای اوینا برداشته میشه و راحتتر میتونم بهش از غذای سفره بدم.
در مورد حرکاتش هم باید بنویسم که دیگه دستش را تقریبا به همه جا و همه چی (کابینت- در – کمد – پشتی – مبل – پاهای من و باباش – کمد خودش – کیس کامپیوتر و ...)میگیره و می ایسته و گه گداری هم حرکت می کنه. چند دقیقه ای می تونه روی پای خودش بایسته.
هم چنان از خودن مارک های مختلف( گاهی اوقات به مارک های لباساش هم گیر میده)لذت میبره و هر کی بره دستشویی چهار دست و پا با شتاب فراوان دنبالش میدوه. دالی کردن را خیلی دوست داره. از عکس توای تی روی در اتاقش ذوق می کنه و نازش میکنه. وقتی اهنگ پخش میشه با هیجان زیاد دستاش را تکون میده ولی هنوز به طور فاحش دس دسی و بای بای را یاد نگرفته.
دامن لغاتش هم بابا و دد و ماما و ده (کسره روی حرف د) و اه و ههه و ممم هست. هنوز لباسای سایز 2 تنش میشه و تغییر سایز نداده فکر کنم یک ماه دیگه تغییر سایز بده.
در مورد موهاش هم همه میگفتن بزنم تا تو چشماش نره ولی من زیر بار نمی رفتم تا اینکه دیروز خودم دیدم هر چی گل سر به سرش می زنم تا متوجه میشه روسرش یه چیزی هست می کشه و میگذاره تو دهانش و من هم ترسیدم بخوره (گل سر ریزه) یکم خودم جلوی موهاش و پشت موهاش بغل گوشش را کوتاه کردم. جالب بود که همسرم پسندیده بود و به اوینا بود نه اوینا باید بگذاریم مامان بره ارایشگری هم یاد بگیره تو این زمینه هم استعداد داره!!!!!!!!
اینم مدرک جرم اوینا - دوباره گل سر را از سرش کشیده و تو دستش نگاهش می کنه و بعدش هم می خوردش - 19 اذر 91
کتابای تو قفسه را می ریزه پایین دونه دونه و شروع می کنه به خوردنشون!!!!!!!!
پ.ن. ١= این پست تکمیل شد...
عکسای اوینا در ادامه مطلب
این جغجغه ورا با یه جغجغه دیگه پرتابش کردی و گردی داخلش در اومد و شکست. از اولین خرابکاری های اوینا خانم...