آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

اندر احوالات ما در اواخر ماه نهم زندگی دختر کوچولومون + عکس مدرک جرم اوینا

1391/9/24 1:54
2,718 بازدید
اشتراک گذاری

 

اوینا برای خودش خانمی شده ماشاا... هزار ماشاا... .

درحال شیطنت منم در حال عکس گرفتن - 19 اذر 91

برای دومین بار به مدت 2 ساعت و سومین بار  به مدت 3 ساعتی پیش پدر مهربونش تنها موند و تا من هم به کارای عقب افتاده ام برسم.

پنج شنبه گذشته تو 8 ماه و نیمگی اش دقیقا دو ساعت پیش بابا مجتبی اش موند و من برای خرید پوشک یه سر به (م ول وی) زدم. یه بسته 60 تایی (ک ن ب ه ب ه یا ج ا ن ب ه ب ه) خریدم 35000 تومن و یه بسته 26 تایی (م ر س ی) 10000 تومن. قیمت ها رفته بالا. حتی (م ول وی) که ارزون می داد قیمت (م رس ی) را از روی بسته بیشتر میداد!!!!!!!!!!!! کیفیت پوشک  (ک ن ب ه ب ه یا ج ا ن ب ه ب ه) هم خوب بود من راضی بودم و خدا را شکر به اوینا هم ساخت.

و اما سومین بار که تنها موندی پیش بابا مجتبی ات شنبه بود و 8 ماه و 16 روزگی ات. گفته بودم کارت حافظه دوربین خطا میده. مجبور شدم فورمتش کنم تا درست شه ولی نهایتا با فرمت کردن هم درست نشد و من مجبور شدم تعویض کنم کارت حافظه را. شنبه بالاخره کارت حافظه را تعویض کردم و یه سر به پاساژامیراکرم زدم و برای دردونه دوست داشتنیمون لباس طرح هندوانه برای شب یلدا (امسال اولین شب یلدا را تجربه خواهد کرد)خریدم و لباس های توخونه ای سایز 3 هم براش خریدم (رو سیسمونی لباس های تو خونه ای اش را تا سایز 2 برای اوینا خریده بودم) . قیمت ها تعجب اور بود. دقیقا دوبرابر اون قیمتی که برای سیسمونی خریده بودم شده بود. نهایتا 4 دست سه تیکه لباس سایز 3 برای دخترم گرفتم. و از اونجا هم یه سر به انقلاب زدم و دو تا کتاب تربیتی و یه کتاب جلد سخت برای اوینا (به خیال اینکه دیگه نتونه بخوره که این یکی هم به بلایی مشابه قبلی ها دچار شد) خریدم.

وقتی برگشتم خونه پدر و دختر از هم خیلی راضی بودن و انگار به هر دو خیلی خوش گذشته بود. به جرات می تونم بگم بعد از خودم به تنها کسی که اطمینان می کنم و میدونم خیلی با دقت از اوینا مراقبت میکنه همسرم هست.

و اما تو مسیر مجله نی نی + شماره 21 را نگاه کردم دیدم عکس لحظه تولد اوینا را تو این شماره اش چاپ کرده خریدم جالب بود عکس روشا یدونه هم از دوستای وبلاگی اوینا هم تو این مجله چاپ کرده بودن. اون موقعی هم که عکس اوینا را تو مجله شهرزاد چاپ کرده بودن عکس امیرعلی هم از دوستای وبلاگی اوینا + عکس رادین یکی دیگه از کسانی که بعدا وبلاگش را دیدم هم تو اون شماره بود.

مجله نی نی + (شماره 21) - 15 اذر تا 15 دی 1391

 

3 ساعت و نیم پس از تولد اوینا - عکس اوینا در مجله نی نی + شماره 21

 لثه بالای اوینا سفت شده و یکم اب دهانش میره وهمه چی را سمت دهانش میبره حتی به اویز کیف من هم رحم نمی کنه و خلاصه بچم خیلی زجر داره میکشه یه روز که از ظهر تا غروب جیغ و گریه تا اخرسر هویج تونست نیم ساعتی ارومش کنه.

بعد از اینکه از مسافرت تعطیلات تاسوعا و عاشورا برگشتیم با اندوه فراوان هر دو سرما خوردیم و یه یک هفته ای درگیر این سرماخوردگی بودیم. بعدش هم که همسرم سرما خورد. من از ترس الودگی هوا و سردی هوا اصلا دلم نمیاد اوینا را بیرون از خونه ببرم مبادا سرما بخوره. دوست داشتم از پاییز باهش عکس بندازم ولی به خاطر سرما دلم نمیاد ببرمش بیرون فعلاٌ. اخه هر وقت سرما می خوره یک هفته ای ادامه داره تا خوب بشه.

بهترین روشی که اوینا خوب غذا می خوره زمانی هست که تو رورئکش نشسته و در حال تماشای دی وی دی بی بی انیشتین هست. خیلی این دی وی دی را دوست داره. هر وقت از تلویزیون اذان پخش میشه و یا قران و مداحی با دقت فراوان گوش میکنه و ساکت میمونه!!!!!!!! البته تبلیغات بچه گونه تلویزیون و یا اهنگ های اول اخبارها را خیلی دوست داره.

تنها جایی که بدون شیر خوردن می خوابه توی اغوش گرم پدرش و به همراه لالایی خاصی که پدرش براش میخونه هست.  

به دلیل اینکه دوربین تو این مدت مشکل دار شده بود عکس های 7 تا 8 ماهگیش حذف شد + عکس های مراسم علی اصغر. منتها من دوباره لباس علی اصغر تنش کردم و ازش عکس گرفتم تو خونه.

 اوینا سوپ مرغ را با نمک بیشتر از سوپ ماهیچه دوست داره. زمانی که به غذای اوینا نمک نمی زدم اصلا نمی خورد منم مجبور شدم یکم به سوپاش نمک بزنم تا بخوره.

 2 دی ماه باید برای چکاپ پایان 9 ماهگی ببرمش مرکز بهداشت. خیلی خوشحالم ازاین بابت که دیگه تقریبا یک ماه و نیمه دیگه بیشترین محدودیت غذایی از غذاهای اوینا برداشته میشه و راحتتر میتونم بهش از غذای سفره بدم.

در مورد حرکاتش هم باید بنویسم که دیگه دستش را تقریبا به همه جا و همه چی (کابینت- در – کمد – پشتی – مبل – پاهای من و باباش – کمد خودش – کیس کامپیوتر و ...)میگیره و می ایسته و گه گداری هم حرکت می کنه.  چند دقیقه ای می تونه روی پای خودش بایسته.

هم چنان از خودن مارک های مختلف( گاهی اوقات به مارک های لباساش هم گیر میده)لذت میبره و هر کی بره دستشویی چهار دست و پا با شتاب فراوان دنبالش میدوه. دالی کردن را خیلی دوست داره. از عکس توای تی روی در اتاقش ذوق می کنه و نازش میکنه. وقتی اهنگ پخش میشه با هیجان زیاد دستاش را تکون میده ولی هنوز به طور فاحش دس دسی و بای بای را یاد نگرفته.

دامن لغاتش هم بابا و دد و ماما و ده (کسره روی حرف د) و اه و ههه و ممم  هست. هنوز لباسای سایز 2 تنش میشه و تغییر سایز نداده فکر کنم یک ماه دیگه تغییر سایز بده.

در مورد موهاش هم همه میگفتن بزنم تا تو چشماش نره ولی من زیر بار نمی رفتم تا اینکه دیروز خودم دیدم هر چی گل سر به سرش می زنم تا متوجه میشه روسرش یه چیزی هست می کشه و میگذاره تو دهانش و من هم ترسیدم بخوره (گل سر ریزه) یکم خودم جلوی موهاش و پشت موهاش بغل گوشش را کوتاه کردم. جالب بود که همسرم پسندیده بود و به اوینا بود نه اوینا باید بگذاریم مامان بره ارایشگری هم یاد بگیره تو این زمینه هم استعداد داره!!!!!!!!

اینم مدرک جرم اوینا - دوباره گل سر را از سرش کشیده و تو دستش نگاهش می کنه و بعدش هم می خوردش - 19 اذر 91

مدرک جرم اوینا - دوباره گل سر را از سرش کشیده و تو دستش نگاهش می کنه و بعدش هم می خوردش - 19 اذر 91

کتابای تو قفسه را می ریزه پایین دونه دونه و شروع می کنه به خوردنشون!!!!!!!!

پ.ن. ١= این پست تکمیل شد...

 

عکسای اوینا در ادامه مطلب

نمایی از ایستادن اوینا- 18 اذر 91

 

اوینا قبل از کوتاهی موهاش- 18 اذر 91

 

18 اذر 91- اوینا در حال خوردن اویز کیف اینجانب

 

نمایی از ایستادن توسط پشتی -18 اذر 91

 

ایستادن بعد از رها کردن دستش از پشتی

 

18 اذر 91- یه خواب ناز

 

18 اذر 91 - مجله را از تو قفسه در اورده

 18 اذر 91 - پروژه در اوردن کتابهای داخل قفسه

 

اولین باری که دستت را به کمد خودش گرفت و ایستاد - 18 اذر 91

این جغجغه ورا با یه جغجغه دیگه پرتابش کردی و گردی داخلش در اومد و شکست. از اولین خرابکاری های اوینا خانم...

18 اذر 91- تکیه برمبل

 

ایستادن کنار مبل - 18 اذر 91

 

در حال تماشای بیبی انیشتین +بعد از صرف شام -19 اذر 91

 

19 اذر 91- اولین کوتاهی مو

 

در حال راندن روروئک - 19 اذر 91

ایستادن بر روی مبل -19 اذر 91- در حال خوردن بسته بیسکویت مادر

 

 لباس علی اصغر

  

شیرخواره امام حسین (ع) نگهدارت باشه عزیزم

 

با این عکساش ناخوداگاه گریه ام می گیره

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (16)

مهناز
20 آذر 91 19:18
ای شیطون فدای اون موهات بشم چقدر بزرگ شدی من عاشق موهای بلند بچه هام
بابابزرگ گلشيد
20 آذر 91 21:59
سلام ممنون كه به وبلاگ گلشيد جون سر زديد وممنون بخاطر سر زدن به وبلاگ ارسطو جون و وبلاگ من سپاسگزارم ماشاالله به آوينا جون خوشكل با كلي عكس در ژستهاي مختلف
سمان مامان آرشیدا
20 آذر 91 23:22
آفرین آوینای خوشگل و ناز. بخورمت که انقدر بلایی. عکسات هم خیلی خوشگلن. چه بابای مهربونی داری عزیزم. خوش به حالت
مامان تسنیم
21 آذر 91 10:34
ماشاالله به گل دخترمون که اینقدر قشنگ وایساده
براش حتما صدقه بذار
هزار اشاالله هم به رشد موهاش نمیشد بهشون از این تل پارچه ای ها بزینی که مجبور نشی کوتاه کنی؟؟؟
لباس سبزت هم که عین اونیه که تسنیم روزهای اول تولدش میپوشید
عکسا خیلی خوب بودن دست مامان درد نکنه


به این تل ها فکر نکرده بودم راستش. زیاد کوتاه نکردم احتمالا از اون تل ها باید بخرم!!!!!!!تعداد تفاهما داره زیاد میشه
مامان ساجده
21 آذر 91 14:13
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم
مامان تسنیم سادات
21 آذر 91 14:31
آآآآآآآآآآآآآآآآآخـــــــــــــــــــــــی .....!!!! چقدر عکساش نازن ...!!!! عسلکم دوست دارم خانم خانما ....
مامان مه یاس
21 آذر 91 16:51
ای جونم... ماشالله دخمل زرنگ
راحله
22 آذر 91 10:51
ای جااانم قربونش برم...هوراد هم خیلی اب دهنش میره ولی دندون نداره هنوز....هزار ماشالله به این دخملی زرنگ که میتونه بایستهچقدر کاراش شبیه هوراد!مثلا علاقه به اکتشاف دستشویی دخملمون خیلی ناز شده هزار ماشالله
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
22 آذر 91 10:51
گل قشنگم دلم برات تنگ شده بود خاله ... الهــــــام جان من شرمندتم خیلی وقته قرار عکس پوشک پریما رو برات بزارم ولی فراموش کردم عذرمیخـــــــــــوام
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
22 آذر 91 12:21
عزیزم ممنون ... S



مامان ساینا
22 آذر 91 12:48
چه عجب الهام جونمعلومه کجایی خانوم؟ دلمون برا آوینا 1نخود شد بابا بی (رحم) به نظر من آوینا جون کپی خودته خیلی نازه 1سوال:نی نی ها تو سن 9ماهگی بهترن یا 6ماهگی؟کدومش بیشتر اذیت میکنن؟ هزار ماشالله آوینا چقدر بزرگ شده خیلی ام خوش عکسه
د خملـــــــــــی
22 آذر 91 16:06
ای دورت بگردم با این موهای فکلیت... فدای این لباس فرشته ایت هم بشم من............. واااااای ما هم از دست این انیس وروجک کتاب سالم نداریم
مامی آوید
23 آذر 91 20:01
ماشالا به آوینای خوشگل...خیلی وقت بود اینقدر عکس ازش ندیده بودم..جیگر شده حسابی...الهلم جون کاراش چقدر شبیه کارای آوید منه...انگاری یه کارایی هست که بچه ها توی یه سن خاص اونا رو انجام میدن...مثل گیر دادن به مارک لباس!!!!
الهام جون منم واسه شب یلدا واسش یه بادی آستین دار و شلوار طرح هندونه مارک آشور گرفتم...چقدر قیمتا رفته بالا...باهات موافقم...

راستی بلاتون دوره ایشالا...کار خوبی کردی که نبردیش بیرون واسه عکس..بذار دخترمون خوب خوب بشه بعد ببرش...
واسه نمک زدن هم مطمئن شو که ضرر نداره واسش..آخه شنیدم واسه کلیه هاشون خوب نیست...
بنظر من آوینا شبیه بابائیشه...
توی نگاه اول اینطور بنظرم اومد....درکل خوشگله و جیگر...تنش سالم باشه



ای بابا مامی اویدجون به ما هم نمک میدادن تو غذاهامون دیگه. درسته حرفتون ولی چه می بایست کرد وقتی بدون نمک نمی خوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان دخمل
26 آذر 91 10:02
سلام ممنون که من هروقت گیر می افتم شما جوابمو می دین ماشاا... آوینا جون خیلی خیلی با مزه است به خصوص موهاش، هر بار که وبلاگشو می بینم با خودم فکر می کنم یعنی دخمل من هم مو در میاره؟!
مامان آوينا
27 آذر 91 17:03
ماشالا چه عكساي خوشگلي هر روز شيطونتر و نازتر مي شي
پرهام
11 بهمن 91 12:31
خدا براتون حفظش کنه دخملی بانمکی دارین در ضمن خیلیم شبیه شماست مامانش! یه بوس گنده هم برای اوینا خانم