آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

دختر نازمون 7 ماهگیت مبارک + چهارمین سالگرد ازدواجمون

1391/8/6 22:01
1,305 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلمون 7 ماهگیت مبارک . امروز دوم ابان 1391 بود و 7 ماهگی شما دقیقاٌ مصادف شد با چهارمین سالگرد ازدواج من و بابا مجتبی.... امروز من و بابا مجتبی با شما رفتیم اتلیه تا در اولین سالگرد ازدواجمون با حضور شما عکس هایی را خاطره کنیم. عکسات که اماده شد برات می گذارم.....

صبح با بابا بردیمت مرکز بهداشت برای پایش.این ماه زیاد وزن نگرفته بودی.

وزن= 8300 گرم

قد = 68 سانتیمتر

دور سر = 42.5 سانتیمتر

من الان به شما بیسکویت و با چای رقیق میدم ....

عاشق خوردن مارک پتوت و مارک عروسکت و ریشه فرش و کتاب هستی....

الانم داری مارک این خرس را می خوری!!!!!!!

29 مهر 91

خودت را به ریشه فرش میرسونی و میخوریش!!!!!! 29 مهر 91

 

30 مهر 91- دوباره خودت را رسوندی به ریشه فرش

میخوای بری تو میز توجهت را تی وی جلب کرده...

30 مهرماه 91

 

30 مهر 91 - از رفتن داخل این میزا لذت میبری....

صدات کردم برگشتی منو نگاه کنی........

30 مهر 91

الهههههههههههههههههی قربوووووووووووووووووون اوووووووووووووون نگاااااااااااااااات برممممممممممممممممممممم.......

30 مهر 91

 

30 مهر 91

بعد از رفتن و برگشتن از داخل میز ترازو را دیدی داری میری سمتش که دست بزنی بهش!!!!!

30 مهر 91

فاصله تشک تا روروئکت را سینه خیز رفتی بعد از بلند شدن ازخواب...

تو همین روز بود که بلافاصله بعد از غذا دادن بهت تو حالت خوابیده بلند شدی و نشستی دو بار این کار را پشت سر هم انجام داده که دوتایی من و بابا نظاره گر این حرکتت بودیم...

1 ابان 91

اینم از یه زاویه دیگه عکس قبلی...

 1 ابان 91

این حالتی میشی و خودت را تکون تکون میدی...این حالت را یک دقیقه بعد از عکس قبلیه انجام دادی...

1 ابان 91

این حالت 6 دقیقه بعد از عکس قبلیه هست که خودت را به اینجا رسوندی و رفتی تو این یک میز...

1 ابان 91

یک دقیقه بعد...

1 ابان 91

 این مسیر را هم سینه خیز رفتی اولین بار بود که به حالت سینه خیز به اتاق سر زدی به حالت سینه خیز...

در واقع از پایین عکس خودت را رسوندی به چارچوب در اتاق که بالای عکس قرار داره...

1 ابان 91

از بس به حالت سینه خیز میری شلوارت میاد پایین . صدات کردم برگشتی منو نگاه میکنی و میخندی....

1 ابان 91

اینم یه مدل نشستنت...

 1 ابان 91

 تو این ماه میتونی زرده تخم مرغ و سوپ قبلی ات به اضافه عدس و ماش - ماست  - ابمیوه طبیعی انواع نان و انواع پوره را بخوری. من و بابا مجتبی از اینکه نون بدیم به شما خیلی میترسیم اخه میترسم بپره تو گلوت. مرکز بهداشت هم گفته حتماٌ از این به بعد باید بخوری . دیروز بهت برای اولین بار پوره سیب زمینی دادم که با شیر محلی درست کرده بودمو اولین باری بود که شما شیر محلی میخوردی. من بابت اینکه مبادا به پروتئین گاوی حساس باشی یکم دیرتر بهت شیر محلی دادم. اون روز که مریض شده بودم و رفتم دکتر از دکتره پرسیدم چه نوع شیری بهت بدم گفت من هیچ مارکی را الان تایید نمی کنم اخه الان دارن تو شیرها مستقیماٌ و ا ی ت ک س میریزن گفتم یعنی چی پس من چی بدم به دخترم گفت شیر از یه لبنیاتی مطمئن اون هم حتماٌ 30 دقیقه ای بجوشون....

اینم تصویر سوپی که امروز 6 ابان برات درستیدم. برای بار اول عدس و ماش را اضافه کردم...

6 ابان 91

+

6 ابان 91

 پ. ن. 1= 15 مهر 91 بود که ارش نوه دایی مامان شمسی با موتور در حالی که ترک موتور بوده تصادف میکنه و ضربه مغزی میشه و چهارشنبه 19 مهر بعد از تشکیل کمیته پزشکی مرگ مغزی اش تایید میشه و روز پنج شنبه پدر و مادرش با اهدای عضوش موافقت می کنن و 6 عضو از بدنش به 4 نفر اهدا میش. اعضای اهداییش کلیه ها و کبد و لوزالمعده و قلب و نسوج بوده...خداوند قرین رحمتش کنه .... که با مرگش جون چند نفر را نجات داد. ارش 19 سالش بود و اسفند پارسال اومده بودن با مامانش خونه مامان شمسی و من هم اونجا بودم و شما تو دل من . اومده بود خداحافظی کنه برای رفتن مکه.. ترم دوم امسال هم قرار بود بره دانشگاه.به قول خودش بعد از محرم...

پ. ن. 2 = شنبه و یکشنبه هفته پیش ترشی مخلوط و شوری و ترشی بادمجون گذاشتم...

پ. ن. 3 = امشب 6 ابان مراسم عروسی مهتاب دوست دانشگاهیم هستش. بهش تبریک میگم و انشاا... خوشبخت بشن و در کنار هم پیر نه به دست هم....

پ.ن. 4= پنج شنبه ای که گذشت 4 ابان 91 بود و روز عرفه. این اولین عرفه ای بود که در کنارمون بودی و تجربه کردی. امسال من همراه شدم با پخش زنده صحرای عرفات از کانال یک تی وی . و چقدر اون صحنه برام لذت بخش بود که شما در کنار در حالت خوابیده شیر می خوردی و من از روی صفحه تی وی عرفه را زمزمه می کردم. خیلی بهم چسبید خیلللللللللللللللللللللللللللی....

پ. ن. 5= پنج شنبه شب دعوت داشتیم خونه یکی از همکارای بابا مجتبی. بعد از شام هم به اتفاق اونها رفتیم هایپر استار. اولین بار که رفتیم هایپر استار شما تو دل مامان بودی و 7 ماهه و باران می اومد. پنجشنبه ای هم شما 7 ماهه بودی و بارون می اومد...

پ.ن. 6= بالاخره تونستم این دو تا پست تکمیل نشده را تکمیل کنم امروز 6 ابان 91. پست قبل هم تکمیل شد....

عکسهایی از شش تا هفت ماهگی ات را عزیزم میگذارم برات تو ادامه مطلب...

5 مهر 91

 niniweblog.com

6 مهر 91

 niniweblog.com

اینم جایزه نی نی های با حجاب که برات تو ماه مهر فرستاده بودن....

 niniweblog.com

8 مهر 91

نمیدونم چرا به منبع تغذیه ات اینطوری نگاه میکنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

9 مهر 91

دیگه لباس های پاییزی اومده دم دست ....

29 مهر 91

بعد از اینکه از بیرون اومدی و خوابت برده...

29 مهر 91

وقتی که بابا مجتبی اینطوری رو دستاش می خوابونتت و برایت شعر میخونه و شما هم می خوابی....

دختر بابائی - 30 مهر 91

روز هفت ماهگیت ...............مدل خوابیدنت را قربوووووووووووووون...

2 ابان 91

 niniweblog.com

2 ابان 91

پیشبند بسته و اماده برای خوردن سرلاک گندم و عسل ...

2 ابان 91

خودت را به جارو برقی رسوندی... میخوای کمکم کنی دخترم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

3 ابان 91

در خواب ناز ..... دستت زیر سرت درد میگیره عزیزم....

3 ابان 91

 

niniweblog.com3 ابان 91

رفته بودم تو اشپزخونه برات سیب پوست بگیرم و اب سیب درست کنم برگشته بودی اینجوری به من هه هه هه می کردی و بالاخره بخاطر اینکه گردنت درد نگیره اومدم تو هال و کنارت نشستم و سیب را پوست کندم....

4 ابان 91

دیشب حاضرت کرده بودم بری بیرون با بابا مجتبی با دیدن اینا کلی ذوق کردی اخه همه رو شسته بودم برات و ریخته بودم تو این استخر بادیه...

5 ابان 91

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

خاله فيروزه
3 آبان 91 8:46
7 ماهگيت مبارك باشه عسلم.خيلي دوستت دارم


ممنونم عزیزم. ادرس وبلاگ نذاشتید !!!!!!!!!!!!!!!!!
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
3 آبان 91 12:40
سلام سلام 7 ماهگیت مبارک عشقم ... الهام جونم سالگرد ازدواجتون مبارک امیدوارم در کنار آوینای عزیزم روزهای خوبی رو سپری کنید... ایشاءا... سالگرد ازدواج 40 سالگیتون (اگه کم گفتم ببخشید میخواستم بگم 400 دیدم خیلی ضایعه اس) بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
3 آبان 91 13:15
عزیزم دکتر امیرعلی هیچی راجع به تغذیه امیرعلی نگفته ی خواهشی دارم میشه آدرس دکتر آوینا جونی رو بهم بدی ی سر امیرعلی رو ببرم پیشش ؟؟؟؟ دکتر خوبیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امیرعلی نون رو نمیخوره فقط یکم خیس میکنه و مزه اش رو میچشه... منم به امیرعلی بیسکویت و چای و آبمیوه میدم...
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
3 آبان 91 13:18
عزیزم با عرض معذرت 2تا سوال دارم ؟؟؟ 1. چطوری اسم آوینا رو به انگلیسی پایین وبت نوشتی ؟؟؟ 2. تولباری که پایین وبت هست که سن نی نی رو نشون میده چجوری گذاشتی ؟؟؟ مرسی گلم...
زینب السادات(مامان تسنیم)
3 آبان 91 23:02
خیلی خیلی مبارکه این عکس های 3 نفری خیلی موندگار میشن
مامی آوید
4 آبان 91 1:07
الهام جونم چهارمین سالگرد ازدواجتون هزار بار مبارک باشه...سالگرد امسال خیلی با سالهای قبل فرق داره...امیدوارم کنار هم خوش باشین... هفت ماهگی دخملک نازم آوینا جون هم مبارک باشه...امیدوارم همیشه تنش سالم باشه و زیر سایه مامان بابا
مامی آوید
4 آبان 91 1:09
راستی عکس آوینا گلی رو هم بذار واسمون


چشم عزیزم.....
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
4 آبان 91 13:13
الهام جونم ممنون بابت آدرس ها و ممنون بابت راهنماییت در مورد دکتر آوینا جونم حتما تماس میگیرم ... بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان ترانه
4 آبان 91 16:43
7 mahegit mobarake azizam khososi barat send kardam
سمان مامان آرشیدا
5 آبان 91 16:58
عزیزم. مبارک باشه 7 ماهگیت. ایشاللا همیشه کنار هم سالم و شاد و خوش باشید. منتظر عکسای خوشگلت هستم.... راستی قد و وزنت هم ماشاللا خوبه عزیزم.
سمان مامان آرشیدا
5 آبان 91 17:04
7 ماهگیت مبارک گل خانم. منتظر عکسای قشنگت هستم. راستی قد و وزنت هم خیلی خوبه عسلم.
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
6 آبان 91 1:25
مرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی
مهناز
6 آبان 91 18:22
مبارک باشه ما منتظر عکسا هستیم ای جونم چقدر نمک داره چقدر بچه شیرینه خدا به ما هم یکی بده ان شالله
مامان تسنیم
6 آبان 91 19:44
واااااااااااااااااااااایییییییییییییییی خیلی خوب بودن مخصوصا اون که از تو روروک نگاهت میکرده رنگ آبی هم بهش میاد
مهناز
6 آبان 91 22:35
ها؟
این ادامش بود یا بعد گذاشتی؟ یا بود و ما ندیدیم؟
ممنون که اومدی


ادامش بود . وقتی شما سر زدید من داشنم تکمیل می کردم وقتی شما رفتی تکمیل تر شد عززززززززززززززیززززززززززززم....
آرین و مامانی و آرتین
7 آبان 91 6:04
سلام خانمی خوبی؟
ماشالله آوینا جونم خیلی نازه چقدر خوب چه خوب چهار دست و پا میره عزیزم
خدا حفظش کنه
چه خوب همه چی رو بهمون با عکس توضیح دادین
هفت ماهگی آوینا مبارک باشه بووووووووووووس


ممنونم عزیزم که بهمون سر زدید.........
پگاه مامان آرتین
9 آبان 91 6:01
سلام عزیزم مبارکه.الهی همیشه سالم باشی.بلا خانوم خیلی شیطون شدی کارای خطرناک می کنی.تومیزچیکارداری.فدات شم عسلم.مامانی دستت بابت سوپ خوشمزه دردنکنه
لیلا
9 آبان 91 9:21
من زرده ی تخم مرغ رو تو حریره بهش می دم نون رو شروع نکردم ولی میشه تو یه چیز آبکی تیلیت کرد. دیروز بیکویت رو توی شیر جوشیده و کدو پخته حل کردم. کارای نی نیت مثل سهیله. کاش من هم فرصت عکس گرفتن پیدا کنم
زهرا
9 آبان 91 16:26
حنانه هم علاقه ی زیادی به خوردن مارک عروسکاش داره... آوینا خانوم خیلی ناز و خوشگل شده...براش زیاد صدقه بدید مامان مهربون
دخملی
24 آبان 91 3:21
سلام الهام جونم.... ای جونم بشه این دخملت با اون ریشه فرش خوردنش........... دلم براتون لک زده بود
Gerdbad95
5 آذر 91 16:08