آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

آوینا گفت ماما...+ عکس شصت پا خوردن

1391/7/6 0:19
3,470 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ٣ مهر ٩١ بود و شما ٦ ماه و ١ روزه بودی....

الهی دورت بگردم عزیزم خیلی انتظار می کشیدم برای چنین روزی. امروز بعد ازظهر من و مبینا (دختر همسایه امون مامانش میره سرکار اونم کلاس سوم دبستان هست هر وقت حوصله اش سر میره میاد پیش من و از من میخواد که با  آوینا بازی کنه) و شما تنها بودیم تو خونه. شما هم در حال غر غر کردن بودی و هر کاری میکردم نمی خوابیدی. احساس کردم بینی ات کمی کیپ شده. قطره رینو سالتین را اوردم و تو بینی ات چکاندم داشتم با پوآر بینی ات را تمیز می کردم از اونجایی که شما از این کار من بدت میاد شروع کردی به گریه کردن و جیغ کشیدن. من هم در این زمینه اصلاٌ نگاهت نمی کنم و بدون توجه به گریه هات داشتم کارم را انجام می دادم که یکدفعه با صدای خیلی نازکت با التماس فقط یک بار گفتی ماااا ماااا . یکدفعه مبینا گفت خاله  آوینا مگه میتونه بگه ماما. ریحانه (دختر یکی دیگه از همسایه هامون که تقریباٌ ٤ ماهی از آوینا بزرگتره) نمیتونه بگه ماما فقط میگه بابا .یک لحظه به گوش های خودم شک کرده بودم ولی با حرفهای مبینا به گوشهایم اطمینان پیدا کردم و درست شنیده بودم اولین باری بود که ازت این کلمه را شنیدم. مبینا هم همش می گفت خاله حتماٌ اگه شب باباش بیاد بهش بگید کلی خوشحال میشه نه؟ گفتم اره عزیزم...

 niniweblog.com

اخر شب بود که دیدم بابات صدام می کنه عزیزم. گفتم بله. گفت آوینا داره شصت پاش را میخوره؟! من این حرکت را ازت دیده بودم ولی اینقدر با هیجان و طولانی نه. بالاخره تونستم این لحظه را هم درست و حسابی شکار کنم...

3/7/91

niniweblog.com

3/7/91

 

niniweblog.com

خدا ازآدماچی میخواد

 شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.

در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با
تعجب و حیرت ؛  او را، نظاره می کند!

استاد پرسید:برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟

شاگرد گفت:برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، وبرخورداری از لطف خداوند!

استاد گفت: سوالی می پرسم، پاسخ ده؟

شاگرد گفت: با کمال میل؛ استاد.

استاد گفت: اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟

شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .

استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟

شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!

استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!

شاگرد گفت: نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر، خواهند بود!

استاد گفت:پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!

همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.

تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی

تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .

خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!

او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد

«« نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!!!»
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مونا مامان امیرسام
4 مهر 91 2:31
افرررررررین دختر زرنگ
زینب السادات(مامان تسنیم)
4 مهر 91 7:13
اتفاقا من هم چند باری که بینی تسنیم را تمیز میکردم اعصابش خورد میشد تو گریه هاش میگه ممن(maman) من خیلی جدی نگرفتم میگم که هنوز مفهومشو نمیدونه فقط اداش میکنه
یاسمن جووون
4 مهر 91 9:19
عزیزم چه التماس نازی فدات شم شصت پات خوشمست خاله؟!
پگاه مامان آرتين
4 مهر 91 9:36
سلام عزيزم.ماما گفتنت مبارك.حالا شصت پاتو ميخوري.الهام جون باعكساي سونو ماروبه دوران بارداري بردي.پارسال هميم موقع چه روزايي بود.دخترموببوسسسسسسسسسس
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
4 مهر 91 12:42
گلم امیرعلی عاشق آب و حمومه وقتی میبرمش حموم خودش دست و سرش و میکنه زیر آب بعد از  این کار سری آب گوشش رو خالی میکنم ... دکترش گفت هر وقت تبش اومد پائین دیگه استامینوفن نده...
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
4 مهر 91 12:48
سلام ، عزیزم امیرعلی توی جشنواره آتیله عکاسی آسمان شرکت کرده . ممنون میشم اگه بهش رای بدی. امیدوارم بتونم محبتت رو جبران کنم...
آدرس آتلیه آسمان :
www.studio-sky.com
سمت چپ سایت ی لینک مسکی هست روی اون کلیک میکنی و به نی نی ما "امیرعلی فروغی" رای میدید.
مرسی گلم


چشم عزیزم
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
4 مهر 91 13:28
مرسی گلم که به امیرعلی رای دادی.
آوینا رو ببووووووووووووووووس


نایسل
4 مهر 91 13:50
اخخیییییییییییییییییییی قربون ما گفتن عزیزمممم شستتت پات خوشمزه است خاله
خاله جون
4 مهر 91 14:01
اي جوووووون دوست داريد يه آلبوم خوشگل از عكساي جوجوتون داشته باشيد؟ پس به وبلاگ من تشريف بياريد
مونا مامان امیرسام
4 مهر 91 15:33
الهام جان ممنون به ما سرزدید.بوس بوس


نوشین مامان هستی
4 مهر 91 22:31
ای جانمممممممممممم
maman talaee
5 مهر 91 5:42
مامان ترنم کوچولو
5 مهر 91 12:16
ماشالله گل دختری که با گفتن ماما مامان رو بردی تو آسمونا.مامانی میدونم چه هیجانی داشتی.شصت پا خوردنتم مبارک
زینب السادات(مامان تسنیم)
5 مهر 91 12:18
همین که دخملمون بتونه بگه ماما خودش یه دنیا ارزش داره هرچند مفهومش را ندونه
مامی یلدا
5 مهر 91 12:33
ایول نی نی خیلی بامزه شدی


احسانه
5 مهر 91 18:53
عزیزم حسابی دل مامان رو بردی و ماما گفتی. قربون دخمل نازم شست پای خوشمزس خاله؟؟
ني ني شكلك
5 مهر 91 19:14
تپلي با مزه
ثمین
5 مهر 91 20:35
سلام عزیزم لینک شدین! آوینا جان به جمع دوستان دنیای نفیس خوش اومدی
مامان آوينا
6 مهر 91 14:28
با كمال افتخار لينكتون كردم. اين دخمل باهوشو زيبارو ببوسيد
مهدی
7 مهر 91 17:46
سلام دوست گلم
وب خیلی خوبی داری مطالبتم خوندنیه خوشحال میشم به من سر بزنی
اگه با تباذل لینک موافقی منو با اسم تروجن لینک کن بعد بگو با چه اسمی لینکت کنم



ممنونم از نظرتون...
زهرا
8 مهر 91 12:18
afarin be in dokhtare zerang.khoda hefzesh kone
آرین و مامانی و آرتین
8 مهر 91 19:17
سلام الهام جون خوبی؟ قربونش بشم چه باحال داره پاشو میخوره آرتین منم دستشو خیلی بامزه میخوره و کل دستش رو میکنه تو دهنش! دماغ بچه ها هم شده سوژه خیلی سخته اذیت میشن یه راهی بگم خیلی بهتر از پواره دستمال کاغدی رو لوله کن و بکن تو دماغش و بچرخون خیلی خوب جواب میده راستی متنی که گذاشتی خیلی خوب بود به دلم نشست ممنون
آرزوی من
13 مهر 91 19:23
پروانه ها در پیله دنیا را نمی فهمند تقویم ها روز مبادا را نمی فهمند دریا برای مردم صحرانشین دریاست ساحل نشینان قدر دریا را نمی فهمند . . . خدا نگهدارش باشه
هدی مامان مه نیا
14 مهر 91 3:57
آفرین نی نی
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
14 مهر 91 13:41
عزیزم پس چرا دیگه مطلب نمیزاری ؟؟؟؟ دلمون تنگ شده !!!!
مامان طاها
14 مهر 91 22:50
سلام عزیزم من که آنقدر درگیر طاها هستم از همه چیز موندم.موفق باشی.میشه بیای بهم بگی با چی عذای نی نی تو شروع کردی؟دکتر گفته بهم با فرنی شروع کن ولی نگفت چقدر؟
مامانی
15 مهر 91 11:35
سلام ماشالا چه دختر نازی دست شما درد نکنه که به سوالم پاسخ دادین امروز راحت تونستم عکسامو آپلود کنم
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
16 مهر 91 0:36
سلام عزیزم مرسی که بهم گفتی منم عصری مجله رو خریدم ولی خیلی اتفاقی عکس امیرعلی و آوینا جون و دیدم .... خیلی خوشحال شدم گلم .... آوینا جونی رو ببوس
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
16 مهر 91 2:33
آره عزیز دلم ... من امروز مهمونی بودم دسترسی به نت نداشتم وقتی وب امیرعلی رو باز کردم تا وب آوینا جونم و باز کنم دیدم که برام پیغام گذاشتی... وگرنه میخواستم سورپرایزت کنم .... دوستتون دارم ...
مهناز
16 مهر 91 11:37
یکی بیاد اینجا آپ بزاره