کارهایی که از سه ماهگی تا به امروز که چهار ماه و 9 روزته انجام میدی...
گلم. عزیزتر از جونم.
چند وقتیه که اب دهانت همین طوری میره. طوری که کم کم روزی دو دست لباس را برات عوض می کنم.
هر چی هم می بینی می خوای چنگ بزنی و بگیریش.
از تماشای تلویزیون لذت می بری ...
به طور مداوم لباست را با دستت گرفتی. اگر بغل هر کسی باشی لباسش را سفت می گیری.
صداهای جدید از خودت تولید می کنی.
غلت زدنت هم که کامل شد. از هر دو طرف غلت می زنی.
وقتی هم با هات حرف میزنیم قشنگ با صداهایی که از خودت در میاری جوابمون را میدی.
روزی ١ ساعتی هم که باید بری بیرون بچرخی. که این مسئولیت را بابا قبول کرده. با وجود این که عصر که برمی گرده از سرکار خیلی خسته هست ولی تو با خنده هات دلبری می کنی براش و بابا هم شما را می بره بیرون تو خیابون می چرخونتت. به قول بابات اصلاٌ جیکت هم در نمیاد وقتی یری بیرون از خونه. دیشب که با بابا بعد از شام رفتیم بیرون تا خودپرداز بانک هم تو کالسکه جیکت در نمی اومد و فقط و فقط به بیرون نگاه می کردی ...
و اما این که هر چی دم دستت باشه میکنی تو دهنت. وقتی دستم را تو دستت می گذارم. دست من را به سمت دهنت میکشی و شروع میکنی به خوردن. خودم احساس میکنم لثه هات یکم سفت تر از قبل شده. دندونیت را هم که اصلاٌ نمی خوری. تا بهت می دم میگذاری تو دهنت شکلت را یه حالتی میکنی که انگار ازش بدت میاد...
و اما این که تا میگذاریمت تو روروئک سری سرت را خم میکنی و به فرمون روروئکت هم رحم نمی کنی و شروع میکنی به خوردنش. عکس های این موردت را می گذارم تو ادامه مطلب ...
یه کار دیگه هم اینکه وقتی تو کاسه ات فرنی میریزم چون رو کاسه عکسای بچه گونه داره به جای این که فرنی را بخوری اون را نگاه می کنی. وقتی کاسه را از جلوی چشمات می برم اون طرف بعد دست من را میگیری و قاشق را می بری سمت دهنت. قربون این شیرین کاری هات برم عزیزم...