آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

یاد قدیما...

دختر گلم از اونجایی که من فقط یه خواهر دارم و خواهرم هم 9 سال از من بزرگتره. بچه که بودیم همیشه اون برای من موهام رو می بست یا می بافت. یادش بخیر.ولی بیشترین مدلی که برام میبست این طوری بود که می پیچوند و روی سرم می خوابوند موهام رو و یه گل سر می زد. دیشب هم که بابا اشغالا رو برده بود بگذاره دم در. من و تو هم تنها بودیم و منم یه دفعه یاد قدیما کردم و موهات را برای اولین بار این مدلی بستم. ولی فکر کنم زیاد بهت نمیاد عزیزم این مدلی...       راستی دیشب داشتیم سریال خداحافظ بچه رو می دیدیم که یک دفعه بابا گفت سوسوکه رو دیدی. گفتم نه . گفت یه سوسکی بود به این بزرگی ---------------------------...
8 مرداد 1391

آویناجونم اولین فرنی ای که خوردی ...

دختر عزیزم عزیزتر از جونم اولین فرنی ای که درست کردم برات روز پنج شنبه ٦ مرداد ١٣٩١ بودکه البته سه بار درست کردم تا یه قاشق بهت بدم نه اینکه نخوردیا نه. من از بس وسواس دارم دو بار اول درست کردم ریختم دور. اخه احساس کردم توش دونه های درشت داره با اینکه ارد برنجی که خودم برات درست کردم را الک هم کرده بودم ولی باز هم دیدم یه کوچولو احساس کردم خوب نشده ریختم دور و اما دومی را هم با قاشق چوبی هم زده بود احساس کردم یه کم زرده به همین خاطر اون را هم ریختم دور. و اما بالاخره سومین فرنی را که درست کردم بهت دادم . اما این فرنی درست کردن یه فوت کوزه گری هم داره که اونم اینه که همش باید بالا سرش باشی و هم بزنی تا خوب مخلوط شده...راستی اولین فرنی را در ...
7 مرداد 1391

پرتاب جغجغه از روی روروئک به پایین

وقتی می گذارمت تو روروئک همه جغجغه هات را هم برات می گذارم جلوت. یکی یکی با دستات اونا را به هر نحوی شده میندازیشون پایین گلم...   مابقی عکسها در ادامه مطلب       ...
4 مرداد 1391

چکاپ چهار ماهگی

دختر عزیزم امروز چهارشنبه به اتفاق بابا بردیمت بیمارستان نجمیه تا توسط دکتر بیتا نجفیان ویزیت بشی. با اژانس رفتیم و با اژانس من و شما برگشتیم خونه و بابا از اونجا رفت سر کارش. البته شانس اوردیم من هفته پیش زنگ زدم وقت گرفتم وگرنه ما ساعت 10 بود رسیدیم اونجا نوبت 26 هم داده بودن تا اونجا که من دیدم ولی ما چون وقت داشتیم نوبت شماره 13 بودیم تا رفتیم صندوق اومدیم دیدیم نوبت 9 رفته داخل. خلاصه زیاد معطل نشدیم وگرنه وای خدای من تو اون گرما ...از همه اینا که بگذریم دکتر گفت که همه چیزت عالیه. برای رفلاکس هم گفت خیلی در اروغ گرفتن بچه دقت کنید. برای اب دهانت هم گفت طبیعیه. همه بچه ها تو این سن به خاطر دندوناشون ابریزش ده...
4 مرداد 1391

واکسن چهار ماهگی

صبحت بخیر دختر گلم. امروز 2 مرداد 91. عزیز دلمون تاج سرمون دختر گلمون زیباترین بهارمون چهار ماهگیت مبارک. اصلاٌ دیشب خوب نخوابیدم نمی دونم از استرس امروز بود نمی دونم... الانم چشام درد می کنه و خوابم می یاد. دخترکم به خاطر اینکه امروز واکسن داشتی ساعت را کوک کردم.که خواب نمونم. دیشب به خاطر اینکه تا سه روز نباید بعد از واکسن بری حمام. بردیمت حمام. دیروز غروب همسایه امون مامان ریحانه اومد گفت که ریحانه را هم باید ببره مرکز بهداشت. شماره پرونده هم از همسایه ها گرفته تا بتونی تو مرکز بهداشت محله امون که س... اسمشه پرونده باز کنیم برات. خلاصه منم بهش گفتم پس به همسرم میگم که با هم می بریمش منم دخترم را واکسنش را بزنم. خلاصه قرارمون ساعت 8 ...
2 مرداد 1391