دختر عزیزم هر بار که با بابا در مورد نگهداشتنت توسط بابا صحبت می کردیم می گفت وای من فکر نمی کنم بتونم نگهش دارم. حداقل تا ٢ سالش بشه. می ترسم گریه کنه... تا اینکه هفته پیش که عزیز و بابابزرگ اومدن و دندون من درد گرفت. من مجبور شدم شنبه ( ٢٧ تیر ٩١) شما را پیش عزیز بگذارم و برم دندانپزشکی.خلاصه همهچی را okey کردم (شیر و عوضت کردم ) و رفتم دندون پزشکی. عکس انداخت گفت باید عصب کشی بشه. پرسیدم چند کانالس. گفت چهارکاناله. خلاصه اون روز عصب کشی کردم. دکتر گفت 4 الی 7 روز دیگه برو دندونت را پر کن. عزیزاینا ازاونجایی که بی بی حالش خوب نبود و فشار و قند خونش رفته بود بالا و تو ccu بستری بود مجبور شدن دوشنبه بعدازظهر برگردن ت ...ش. وای من غصه ام...