عکس های تولد 1 سالگی
از خدا که پنهون نیست از تو چه پنهون عزیزم...
قصد گرفتن تولد برات نداشتم ... با بابا مجتبی تصمیم گرفتیم بعد از اینکه برگردیم تهران یه تولد سه نفره برات بگیرم و ازت عکس و فیلم بگیرم ....
صبح روز 2 فروردین رفتیم عید دیدنی خونه خاله مریم. از خونه خاله مریم پست تولدت مبارک 1 سالگیت را گذاشتم و بعد رفتیم خونه مامان شمسی. ناهار به بعد خونه مامان شمسی بودیم... اخرشب به خاله مریم زنگ زدم گفتم جایی امشب عیدی نمیریم گفت اگر میاید خونه مامان اینا بریم خونه محمد (برادرم).
گفتم باشه... سرنماز بودم گوشیم زنگ خورد و بابا مجتبی برداشت. محمد بود گفته بود که من برای اوینا کیک پختم می خوام براش یه تولد کوچولو بگیرم فقط به الهام نگو... می خوام سورپرایزش کنم... مامانت و خواهرت اینا را هم بیار خونمون... نمازم که تموم شد بابا مجتبی گفت محمد زنگ زد که مامانت اینا و خواهرتاینا را هم بیار عید دیدنی خونمون... من تعجب کردم!!!!!!!!یه بوهایی بردم. مامان شمسی گفت خونشون پله داره گفتم بله... بعد که موضوع یه کم لو رفته بود گفتم مامان شمسی که نمیتونه پله ها را بیاد بالا سختشه... بگو بریم خونه مامانم اینا...
خلاصه دوباره بابا مجتبی هماهنگ کرد با محمد و رفتیم خونه مامانم اینا...
یکم که گذشت دایی محمد اومد با یه کیک طرح کفشدوزک ... خیلی زیبا شده بود و زیبا تر از اون محبت دایی محمد بود که زحمت کشیده بود برات این کیک زیبا را پخته بود ... واقعا سپاسگذارم ازش....
اول که کیک را گذاشته بودن خیلی ذوق زده شده بودی و نگاش می کردی و یکم ناراحت از اینکه لباست را عوض کرده بود ولی بعد که همه شروع کردن به دست زدن شما هم خیلی قشنگ و دوست داشتنی نی نای می کردی ... از قضا تو گوشیم اهنگ تولدت مباااااااااااااارک چرا را داشتم گذاشتم وقتی می خوند شما هم برای خودت می رقصیدی ماهرانه... یکی نمیدونست فکر می کرد کلاس رقص رفتی...
از سمت راست هانا - ملینا -محمدصادق - فاطمه - مهدی - شقایق
ردیف بالا بابامجتبی و اوینا - مبینا - شیرین
پارسا هم در واپسین لحظات به جمعمون پیوست...
بعدش هم یه خواب اروم و ناز بعد از تولد