آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

عکس های نوروز 1392+ واکسن یکسالگی( MMR) + تاریخ رویش دندون هفتم و هشتم

1392/1/17 17:59
1,363 بازدید
اشتراک گذاری

امسال هم برات مثل پارسال یه سفره هفت سین کوچولو چیدم در واقع این سفره هفت سین واسه زمان مجردی های بابامجتبی هست (منظورم ظرف های کوچیکی هست که توش لوام هفت سین را ریختم + اینه و شمعدان کوچولویی که مامان شمسی (مادر همسرم) برای سر سفره عقدمون خریده بود )

هفت سین 92 برای دخترم

دوست نداشتم بخوابی لحظه سال تحویل ولی به محض اینکه لباست را عوض کردم برای سال تحویل خوابت برد من هم دیگه اصرار نکردم چون می دونستم اگر نخوابی هم خودت را اذیت خواهی کرد و هم ما را...)

امسال اولین سالی بود که لحظه سال تحویل بودی و همینطور که می بینی خواب بودی... سال تحویل حدود ساعت 2 و نیم بعدازظهر بود.... ما خونه مامان شمسی بودیم امسال برای سال تحویل...

لحظه سال تحویل 1392

امسال تو میدون فرمانداری شهرمون سفره هفت سین چیده بودن نمادین + حاجی فیروزه های مجسمه مانند. رفتیم شما هم تو روز اول عید باهشون عکس انداختی ... این سیب های سفره هفت سین میدون فرمانداری شهرمونه...

عکس با سفره هفت سین

*****************************************************************************

امسال لحظه سال تحویل پیش مامان شمسی و بابا مصطفی بودیم... بعدش رفتیم روستای عزیز(مامانم). جای خالی بابا بزرگم خیلی حس میشد ... قبل از اینکه بریم خونشون با دایی علی اینا رفتیم سرخاکش براش فاتحه خوندم... دلم می خواست های های گریه کنم... خیلی دلتنگش شده بودم اون لحظه.... خدایا قرین رحمتش کن... بعد هم که رفتیم خونشون جای خالیش روی صندلی ای که همیشه می نشست واقعا حس میشد...

*****************************************************************************

امسال از 28 اسفند رفتیم شهرمون و تا 16 فروردین اونجا بودیم...قرار بود برای واکس 1 سالگی اوینا برگردیم تهران. منتهی روز 4 فروردین پای مامانم شکست (اومد از پله بیاد بالا یکدفعه افتاد و پاش شکست) به همین خاطر واکس 1 سالگی اوینا را تو روز 6 فروردین تو درمانگاه 22 بهمن  زدیم . یکی از همزاد های اوینا هم اومده بود برای واکسن اون هم تهران می نشست اسمش بهراد رضاپور بود....دوم فروردین بدنیا اومده بود... واکسیناتور گفت ممکنه بعد از 10 روز ابریزش بینی و یا دونه های قرمز دربیاره نگران نشید در این صورت بهش شربت دیفن هیدرامین بدید... الحمدا... فعلا که همه چی طبیعی هست... این واکسن انگار نیاز به استامینوفن نداره .. منتها من به شما تا 3 نوبت هر 6 ساعت دادم... از وزن گیریت اصلا راضی نبود و رشدت تو این ماهها اخیر متوقف شده البته گفت شاید هم اختلاف ترازو ها باشه...

وزنت اونجا 8900 گرم بود و قدت 74 و دور سرت 44.5 بود...

امروز بردمت مرکز بهداشت محله خودمون دوباره وزن گیری کرد گفت 9300 گرمی احتمال زیاد اختلاف ترازوهاست ولی با این حال با توجه به اینکه وزنت 9300 هست هم وزن زیاد نگرفتی و باید ماه دیگه هم برای کنترل وزنت ببرمت مرکز بهداشت...

 *****************************************************************************

تبی که تو روزهای پایانی سال داشتی مربوط به دندونت بود دندون هفتمت . موقعی که داشتیم می رفتیم شهرمون تو اتوبوس متوجه شدم لثه بالاییت کنار دندون بالاییسمت راستت پاره شده.بعد متوجه شدم که دندون 7 نیش زده.. تاریخ رویش دندون 7=28/12/91 .......................تاریخ رویش دندون 8 = 2 فروردین 92

******************************************************************************

 سیزده بدر 1392

سیزده بدر 1392 روبروی ملک بابا مصطفی

امسال سیزده بدر تا ظهر خونه عزیز بودیم و بعدازظهر به بعد هم ملک بابا مصطفی بودیم...

*****************************************************************************

حیاط بابابزرگ (پدرم)

************************************************************************

در حال خوردن ابگوشت 

***************************************************************************

گاهی اوقات که خونه مامان شمسی اینا بودیم می اوردمت تو حیاط و سوار این سه چرخه می کردمت و می

چرخوندمت . از سوار شدن روی این وسیله خیلی لذت می بردی....

تو حیاط بابا مصطفی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

م(خط خطی خوانا)
17 فروردین 92 17:54
راستی از اوینا جون بازم عکس بذار تو این عکسا زیاد مشخص نبود اون یکی هم که خواب بود فرصت کردی عکس بذار راستی از رژیمت چه خبر لاغر شدی وزن کم کردی ؟ من دو سه روزه که طبق برنامه قبلیم شروع کردم امیدوارم کم شه وزنم چون عید خیلی پرخوری کردم و بی خیال همه چی شدم الان باید جبران کنم
مامانی
17 فروردین 92 18:35
ای جونم ماشالله با گوشت کوب چه حالی کرده دندونا هم مبارک
م(خط خطی خوانا)
18 فروردین 92 18:53
اون عکس تاریخی رو ببنید داره گوشت کوب میخوره جوووووووووووووووووووووووووووونم موهاشم که باز بلند شده موهاشو که جلو سرش پیچو.ندی رو سه چرخه ناز شده بهش میاد راستی عکس بابا مجتبی رو نذاشته بودیا قبلا جیگر دیگه کم کم باید عکس خودت رو هم بذاری
م(خط خطی خوانا)
18 فروردین 92 18:54
راستی خیلی خوب وزن کم کردی حسابی لاغر شدی که دختر افرین به این اراده عاالیییییییییییییییییییییه
راحله
19 فروردین 92 1:18
عزیز دلممممممممممم اوینا جونمم موقع سال تحویل خواب بود؟ الهی فداش شم
سال نو و تولد اوینا جونم و مرواریدهای جدیدش مبارک



بله راحله مهربون ... انگار امیرعلی هم لحظه سال تحویل مثل اوینا و هوراد خواب بوده...
مامی آوید
19 فروردین 92 18:09
ای جونم به آوینای آبگوشت خورررررررر....نوش جونت عزیزمممممممممممممممم عجب صفایی کردین توی این تعطیلات...طبیعت شهرتون خیلی قشنگهههههه....توی عکسا مشخصه... امیدوارم همیشه خوش باشین بلای مامان هم دور بشه انشاءا... خداوند روح پدربزرگت رو هم قرین رحمت بکنه...
ستایش*مامان محمود
28 اردیبهشت 92 20:12
سلام خانمی lماشالا چه دخمل نازی داریدممنون که به پرسشم توی قسمت سوالات ج دادید منظره منم همین سه چرخه هایی مثه مال دخملیه شماست-دخمل نازت الان خودش بلده پابزنه یاشما میچرخونیش؟
http://yedoneh.niniweblog.com/


خواهش میکنم... نه بابا ... فعلا خودم می چرخونمش...