آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

تو یه خواب 5 ساعت و نیمه چقدر اداها در نیاوردی که؟!

گل دخترم سلام. دیشب نمی دونم چرا انگار دلت درد گرفته بود و همش eh eh می کردی آخه موقعی که دیروز شیر خوردی همون موقع خوابیدی و منم دلم نیومد بیدارت کنم آروغ بزنی نخواستم خواب شیرنت را به هم بزنم. تا اینکه تا ساعت تقریباٌ 2 بیدار بودی. همش کمکت می کردم آروغ بزنی البته آروغ هم زدی خودم یک لیوان عرق نعنا خوردم تا تو با شیر خوردن کمی آروم بشی ولی خوب تا 2 نیمه شب بیدار بودی و بالاخره 2 خوابیدی. ساعت تقریباٌ 5 بود که بیدار شدی و من و بابا را هم بیدار کردی. بهت شیر دادم بازم انگار سنگینت اومده بود یک کم راهت بردم یک مقدار شیر بالا آوردی و خلاصه مجبور شدم همه لباسهات را عوض کنم و جات را عوض کردم و مجدداٌ شیر و بالاخره ساعت 6 و نیم گذشته بود که خوا...
10 خرداد 1391

دوماهگی آوینا

بارالها ازت ممنونیم . خداوندا بابت این رحمت آسمانی ات شکر گذاریم. از اینکه فرزندی سالم به ما عطا نموده ای سپاسگذاریم. خدایا یاریمان ده تا بتوانیم این رحمت آسمانی را به نحو احسنت تربیت نموده و عاقبت به خیری او را آرزومندیم. در این راه یاریمان ده....   عزیزدلمون دو ماهگیت مبارک. ببخشید که دیروز نتونستم پست دو ماهگی ات را بگذارم. آخه گلکم دیروز همزمان با دو ماهگی ات می بایست واکسنت را هم تزریق می کردیم. واکسن دوماهگی ات سه گانه – فلج اطفال – هپاتیت ب بود. دایی  و زندایی و پارسا از پریشب اومده بودن خونمون. تا اینکه دیروز برن مشهد مقدس. دیروز صبح ساعت 9 و 45 پرواز داشتن به مشهد مقدس. انشاا... به زودی ز...
10 خرداد 1391

آوینا جان اولین لباس دامن داری که پوشیدی ...

دیشب وقتی داشتم کمدت را نگاه می کردم. دیدم این لباس که دایی بزرگه عید که رفته بودن مسافرت قشم برات از قشم سوغاتی آورده بود انگار اندازه ات شده. تنت کردم دیدم تازه یک کم هم بهت کوچکم شده ولی قربونت برم خیلی بهت می آد...   ...
10 خرداد 1391