آوینا جـانآوینا جـان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
زیر یک سقف بودنمونزیر یک سقف بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
پیوند عــاشقانمون پیوند عــاشقانمون ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

.::خاطرات خانم کوچولومون::.

ارزوهایی که حرام شد...

1391/5/18 23:52
711 بازدید
اشتراک گذاری

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
لستر وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا .......
پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید
به یاد لستر هم باشید
که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!
 
گاه آنچه امروز داریم و از آن لذت نمی بریم آرزوهای دیروزمان هستند!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سمان مامان آرشیدا
19 مرداد 91 12:46
خیلی قشنگ بود. راستی سایز 20*25 رو دونه ای 8500 گرفت ازم.
راحله(مامان هوراد)
20 مرداد 91 8:39
چقدر زیبا بووووووود.ممنون
بابا جون یسری
20 مرداد 91 16:53
قشنگ بود ، لذت بردم من هم شاید همانند لستر باشم که نمی دانم کدام آرزو را فریاد بکشم ، اما نه ، انگار یکی از آرزوهایم دارد کم کم یادم می آید . بگذار برایت بگویم « خدایا اگر مرا مستحق تنبیه میدانی ، ایرادی ندارد اما فقط مرا عذاب کن و از تو می خواهم همه چیز را با همه کس جمع نبند ، که من خانواده ام را سخت دوست دارم » ... و بقیه آرزوهایم را به دست باد می سپارم تا حسرت نرسیدن به آنها روزی هزار بار در مقابل چشمانم رژه نرود .