تب
چند روزی هست که تب کردی عزیزم.. دارم با استامینوفن و شیاف پایین میارم ولی بون که خیلی برام عذاب تحمل چنین لحظاتی.... التماس دعای خیر برامون... دعا کنید تب دخترم قطع بشه دوستان...
این روزهایت یا شاید هم بنویسم این روزهایمان بهتر باشد (هفته اول ماه پانزدهم)
همسر عزیزم (روز مرد و پدر) روزت مبااااااااااارک...
دختر نازنینم 14 ماهگیت مباااااااااااارک...
عکس های ماه سیزدهم + کارای این روزات
سیزده ماه و نیمگیت عزیزم...
نمایشگاه کتاب سال 1392
اولین تفریح سه نفره...
امروز می خواستم مطابق دو هفته گذشته برای ناهار ابگوشت درست کنم...از شب قبل معمولا نخود و لوبیاش را خیس می کردم تا نفخ اون گرفته بشه... دیروز وقتی می خواستم نخود و لوبیا را خیس کنم ... به ذهنم رسید امروز که جمعه هست را سه نفری من و شما و بابا مجتبی ناهار بریم بیرون ... با بابا مجتبی مشورت کردم اونم گفت فکر خوبیه.... تصمیم گرفتم سالاد الویه درست کنم و ببریم پارک نزدیک خونمون... امروز ناهار را درست کردم و وسایل برداشتیم و سه نفره با هم با کالسکه بردیمت پارک نزدیک خونمون....این اولین تفریح سه نفره بعد از بدنیا اومدن شما بود ک ناهار بردیم تو پارک و یکم از هوای اونجا استفاده کردیم... منتها شما هنوز به پارک نرسیده خوابیدی و ما هم بیدارت نکر...